چـــند ثانیه دل بـــده !
ببین عزیز !
نه اصراریه کسی تو این ایام عزادار باشه و نـــخــنده
و نـــه اجـــباریـــه عروســــی و عــــید نـــگـــیره
نه میگیم کسی مشکی بپوشه نه پــای ثابـــت روضــه بــاشه
فقـــط و فـــقط طــعنه نزن ...
ما ها رو که می بینی
چــــــــــند روزه خــنده هامون از تـــه دل نـــیست
مـــاهایی که جای تفریحات آخر سال مــیریم هــیــــئـــَت
ماها ...
نه افسرده ایمـــــــــــ
نـــه عـــاشق رنــــگ مشـــکی ...
نه خنده یادمون رفتــــــــــه ...
فقط این روزا عجیب :
دِلــــتَنـــــگِ مــــــــــادَریــــــــــــم
هــــــمیــــن !
یــــا مـــادرمـــــــــــ زهرا (س)
دخترک رو به من کرد و گفت : واقعا آقا ؟!
گفتم: ببخشید چی واقعا ؟!
گفت: واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد !
گفتم: بله
گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید !
گفتم: آره راست میگی ، سر پایین انداختن کمه !
گفت: کمه ؟ ببخشید متوجه نمیشم ؟
گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه ..!
من شکایت دارم...
از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی یادگار مادرم زهراست
از آن ها که به مسخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛
چـــــرا نمی فهمی؟
این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد
حـــُرمــت دارد ...!
شاید لباس را زود به زود بشود عوض کرد یا خانه را فروخت ولی «فرهنگ» و «اخلاق» هویت ماست.
نباید به این زودی و سادگی، شخصیت و هویت خود را بفروشیم و عوض کنیم.
برای مقاومت در برابر سیل تهاجم فرهنگی باید «سدّ ایمان» زد و از مرز عقیده و و اخلاص و فرهنگ حجاب و
عفاف نگهبانی کرد.
خودباختگان در برابر فرهنگ بیگانه، به راحتی «خدا» را هم میبازند.
برگهی «هویت» خود را گم نکنیم!
اسمش شد مـــــــــد...
شلوار لی را برایمان فرستادند؛اول هم زیاد بد نبود...
بعد شد آفت غیرت وحیا...
پسرانه اش از بالا کوتاه شد ودخترانه اش از پایین....
چاردشد مانتو های بلند؛مانتو ها ذره ذره آب رفت...حالا دیگر باید آنرا بلوز نامید....
چادر چادری هاهم کم کم تبدیل به شنل شد....
یا آنقدر نازک که بودنش طعنه ایست به نبودنش.........
حالا که دیگر شلوار جایش را به ساپورت داده...؛روسری هاهم که از عقب وجلو آب رفته....
مانده ام فردا فرزندان این نسل هنوز هم "مـــــــــادر"را اسوه ی پاکی
و"پـــــــدر"را مظهر مردانگی می دانند؟!؟!!!
از نسلی که بی بندوباری فکری را روشــــن فکـــــری،وبی حیایی وبی عفتی را مد روز می دانند...
یا به قول خیلی ها دلت باید پاک باشد،ظاهر مهم نیست!!!!!
کاش مردان حرمت مردبودنشان رابدانند ...
وزنان شوکت زن بودنشان را...
کاش مردان همیشه مرد باشند و زنان همیشه زن.......
سلام بر مولای من "مهدی" و سلام بر مادرش"فاطمة الزهرا" و سلام بر منتظران پاکدامنش...
و بر غیرتِ آسمانیات تبریک...
خوشحالم که در این جامعهی امروزی تنها نیستم...
که در این غوغای آخرالزمان همدردی هست که بداند چه مینویسم...
من یکی از حَواهای زمینم ولی از نوع فاطمی نَسَبَش
از نوعِ زینب نشانَش و از نوع مهدی نَمایَش...
دلگیر بودم که چرا من هم مانند مولایم مهدی غریب ماندهام
در این زمانه، تا کسی مرا با امانتِ فاطمه (چادر) میبیند
روی از من بر میدارد و به دخترکان هزار رنگ دنیا چشم میدوزد...
دلگیر بودم چرا مرا نمیبینند...
آخر...
من لیلة القدرِ عاشورایی زینب را همیشه به سر دارم و عاشقانه دوستش دارم
هر چند در این فصلِ بهاری و تابستانِ بعدش کمی گرمایَ حجابم مرا به شور می کِشاند ولی رهایش نخواهم کرد...
اینان به سانِ زلیخا زندگی می کنند و من مانند "زینب "...
اینان به سان زلیخا دلدادگی می کنند و من مانند "فاطمه "...
هنوز هم در فکرم، چه شد دل مولایم علی را شیفتهی زیبایی خود کرد...
الگوی بی مانندِ من در زمین زینب است که اگر آتش هم دامن گیرم شود، حجاب م را رها نخواهم کرد...
میخواهم اگر فردایِ محشری بر پا شد و من، فاطمه را دیدم، شرمگین نگاهش نباشم...
میخواهم اگر فردای محشری بر پا شد و من، زینب را دیدم، با افتخار بر چشمانش نگاه کنم
باید نگاهم را زینبی کنم، که جز زیبایی نبینم...
مولایم مهدی در غربت تنها مانده و اهلِ زمین در فکرِ نقاشی صورت و ظاهر خویشاند...
اهلِ زمین محتاجِ دعای عارفانهی تواَند مهدی جان
برای حواهای زمینی دعایی کن مولای من
که عطر و رنگ "فاطمی" بگیرند و غیرتِ "زینبی".