رفته بودم سفرى، سمت دیار شهدا
که طوافى بکنم گرد مزار شهدا
به امیدى که دل خسته هوایى بخورد
متبرک شود از گرد و غبار شهدا
هر چه زد خنجر احساس به سرچشمهى چشم
شرمگینم که نشد اشک، نثار شهدا
خشکى چشم عطش خورده، از آنجاست که من
آبیارى نشدم، فصل بهار شهدا
چون نشد شمع که سوزد دل سنگم شب عشق
کاش مىشد که شود سنگ مزار شهدا
آخرین خط وصایاى دل من این است
که به خاکم بسپارید کنار شهدا
نویسنده:مجتبی ابراهیمی