مهدی جان اینجا العجل ها همه ابکیست…
مهدی جان اینجا العجل ها همه ابکیست اینجا درست است برق سکه خنجر را تیز
نمیکند اما شوق پُست ِ جدید فریادت را خاموش میکند.اینجا ترس از cutشدن
دوستی ها دین و ایمان را از ما گرفته.مهدی نیا اینجا درست است دیگر با اسب
بروی بدن نمیتازند اما با حجاب بی حجابی چادر مادرت را لگد مال کرده
اند.آقا…نیــا….اینجا هنوز قیام حسین را حماقت میدانند نااهلان…اینجا یقه
چاک کردن برای کوروش وطن پرستی و سکوت در برابر تهمت به خاندان پیغمبر
روشنفکری ست….نیا…ترسم از تکرار کربــلا…
باز با همه ی اینها مهدی جان بیا
اگر ما به امام زمان (ع) ایمان بیاوریم هر لحظه حضور او را در کنار خود احساس می کنیم . امام کسی نیستند که ما بخواهیم زیاد به دنبال ایشان بگردیم . ما به دنبال ایشان می گردیم از این جهت که به غیبتشان اعتراض کنیم . ولی هر لحظه باید حضور ایشان را احساس کنیم . حضرت امام خمینی بسیار حضور امام زمان (ع) را احساس می کردند ...
دو بار حضرت امام در صحیفه ی خود فرمودند که کاری نکنیم امام زمان (ع) بخاطر ما نزد خدا شرمنده شود . یکی از این دوبار دلیل آن را توضیح می دهند:
می فرمایند : وقتی که یک غلام کار خطایی انجام دهد ، ارباب او نزد اهل محل سرافکنده می شود . ما غلامان حضرت هستیم. اگر کار خطایی انجام دهیم امام زمان (ع) بخاطر ما نزد خدا سرافکنده می شود . این سخنان یک عارف ، سیاستمدار و یک انسان فوق العاده عاقل است . انسانی که فوق العاده اهل دقت و معنویت است . این سخن یک فرد عوام نیست . چقدر ایشان حضور امام زمان (ع) را در کنار خود حس می کند . اگر امام زمان (ع) هر شب برای ما طلب مغفرت نکنند، به این سادگی ها ما دیندار باقی نمی مانیم . یکی از آثار ایمان ، احساس حضور است . ایمان به امام زمان (ع) یعنی احساس حضور و معیت . کسی که نسبت به امام زمان (ع) یعنی ابر قدرت عالم احساس حضور کند ، انسانی آرام ، متین ، سیراب و سرشار می شود . پدر و مادری که در خانه به راحتی ناراحتی ها و گرفتاری های خود را ابراز کرده و در آن ها غرق می شوند ؛ نشان می دهند که از ایمان خبری نیست . این افراد فرزند خود را بی ایمان بار می آورند . اگر کسی واقعاً خدا و امام زمان (ع) را داشته باشد می داند که این مشکل حساب شده به او رسیده و طرحی در پشت سر آن است . شاید برکت دیگری از جای دیگری برای او گشوده شود .
استاد پناهیان
***********************
سیم خاردار 42 : زیاد به یاد امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء نبودم.
این جمله شهید بلورچی خیلی منو به فکر فرو برد و دچار افسردگی شدم ... ایشون میگن "زیاد" به فکر امام زمان نبودم و این رو جزء گناهانشون حساب میکنند ... وای به حال ما که روزامون شب میشه و شبامون روز میشن و حتی یه بار هم به فکر امام حی و حاضرمون نمیفتیم ...
یه صحبت جالب از حاج آقای رنجبر دیدم که بازم منو خیلی به فکر فرو برد :
دین خدا سراپا لطف است . سراپا لطیف است . دقیقا مثل گل نرگس است . شما گل نرگس را دیده اید . هیچ تیغی ندارد . به امام زمان گل نرگس می گویند . یک جهت به خاطر مادرشان است ولی یک جهت هم بخاطر این است که وقتی این مرد پا به عرصه عالم می گذارد ، هیچ رنجی با خودش به همراه ندارد . سراسر رحمت است . مایه آسایش و آسودگی خیال بندگان خداست . به همین خاطر مردم او را روی چشم می گذارند ...
امام زمان گل نرگس است و دین هم دقیقا ، شبیه امام زمان است . یعنی مثل گل نرگس هیچ تیغ و تاری ندارد . مثل حریر است . ولی متاسفانه ما آن را جوری عرضه می کنمی که حریر نیست مثل برزنت می ماند . برزنت خشک و خشن است و هیچ کس از برزنت کت و شلوار درست نمی کند . یک کاربرد خاصی دارد . مثلا برزنت را روی وانت می کشند تا اثاثیه محفوظ بماند و باد و باران در آن نفوذ نکند . یا در صحرا از برزنت چادر درست می کنند تا از گزند باد و سرما و باران در امان باشند . متاسفانه برای بعضی از افراد ، دین این وضعیت را دارد . هرگاه گرهی در کارهایمان می افتد یک حادثه ای و طوفانی از بلا برمی خیزد ، دست به آسمان می شویم و سراغ دین می رویم . سراغ تسبیح ، سجاده ، نماز ، حرم امام رضا ، نذر و نیاز می رویم . این بخاطر بدعرضه کردن دین و کج فهمی ما است...
بی رودر وایسی میخوام حرف بزنم تا بدونیم اکثر ماها کشکی کشکی می گیم عاشق امام زمانیم و الکی فقط ادا در میاریم که بگیم ماهم خیر سرمون منتظریم.
طرف میاد روز نیمه شعبان کلی شیرینی و آب میوه پخش میکنه تابگه منم منتظر امام زمانم اما تا چشمش میفته به یه عروس و دوماد تا می تونه جنس هاش رو گرونتر به اونا می فروشه و هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
هر روز و شب میره مسجد نماز میخونه و به عبادت می پردازه اما تا ازش درباره یه جوون با تیپ متفاوت برای کار تحقیقات می کنن شروع می کنه به زیرآب زدن بعد ادعاشم می شه که منتظر امام زمانه و هی میگه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
طرف همکارش داره کارش رو انجام میده مثل بچه آدم و برا خانوادش یه لقمه نون حلال می بره اما بخاطر اینکه به پست و مقام همکارش برسه مدام میره پیش رئیسش و زیرآب همکارش رو می زنه بعد هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
دوسه بار رفته حج و چندبارهم رفته کربلا و ادعاش میشه منتظر واقعیه ولی درست دوتا خونه اونورتر همسایش تو جهیزه دخترش مونده و دوسه تا خونه اینورتر بچه های همسایش سرگشنه زمین میزارن و هی داد میزنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
طرف از بازنشستگی حقوق میگیره، زمین کشاورزی داره، دوسه تا خونه اجاره ای داره اما بازم برا 300 هزار تومن میره سرکار و جای کار یه جوون بیکار که میخواد خرج خانوادش رو در بیاره رو میگیره و ادعاش میشه منتظر امام زمانه و هی داد میزنه آقا بیابیا. بشین حتما برای تو یکی میاد.
آقا شرکت داره و چند تا کارمند، اما حق و حقوقشون رو نمیده یا دیر میده یا کامل نمیده و می دونه که حقوقی که داره می ده شرعا درست نیست اما ادعاش میشه منتظر امام زمانه و هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین حتما میاد.
طرف روی پیشونیش از بس جای مهر مونده سیاه شده و همیشه تسبیح دستشه و ذکر میگه اما تا یه خواستگار میاد برا دخترش که از نظر اخلاق و دین ازش اطمینان داره ولی چون توان مالی کمی داره جواب رد میده و هی داد میزنه آقا بیابیا. بشین تا بیاد.
بنده خدا مسئول گزینش یه ارگان یا اداره هست اما بجای استخدام یه نفر که کار بلده و دلسوز، میاد فامیل خودشون رو که عرضه نداره رو استخدام می کنه با پارتی بعد هی داد می زنه آقا بیابیا. بشین حتما میاد.
حالا خودمونیم، شب تا صبح و صبح تا شب گناه می کنیم بعد ادعامون میشه منتظر امام زمانیم و برای ظهور قدم بر می داریم و هی داد می زنیم آقا بیابیا. بشینیم حتما میاد...
پ,ن: غیبت، تهمت ناروایست که سال ها به تو زده ایم و غافل از آنیم که تو مدت هاست آمده ای و این ماییم که رفته ایم. آقا جان برای آمدن ما دعا کن...
سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی
دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟
از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!
از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی
به طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو
همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
ب برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست
سلام بر مولای من "مهدی" و سلام بر مادرش"فاطمة الزهرا" و سلام بر منتظران پاکدامنش...
و بر غیرتِ آسمانیات تبریک...
خوشحالم که در این جامعهی امروزی تنها نیستم...
که در این غوغای آخرالزمان همدردی هست که بداند چه مینویسم...
من یکی از حَواهای زمینم ولی از نوع فاطمی نَسَبَش
از نوعِ زینب نشانَش و از نوع مهدی نَمایَش...
دلگیر بودم که چرا من هم مانند مولایم مهدی غریب ماندهام
در این زمانه، تا کسی مرا با امانتِ فاطمه (چادر) میبیند
روی از من بر میدارد و به دخترکان هزار رنگ دنیا چشم میدوزد...
دلگیر بودم چرا مرا نمیبینند...
آخر...
من لیلة القدرِ عاشورایی زینب را همیشه به سر دارم و عاشقانه دوستش دارم
هر چند در این فصلِ بهاری و تابستانِ بعدش کمی گرمایَ حجابم مرا به شور می کِشاند ولی رهایش نخواهم کرد...
اینان به سانِ زلیخا زندگی می کنند و من مانند "زینب "...
اینان به سان زلیخا دلدادگی می کنند و من مانند "فاطمه "...
هنوز هم در فکرم، چه شد دل مولایم علی را شیفتهی زیبایی خود کرد...
الگوی بی مانندِ من در زمین زینب است که اگر آتش هم دامن گیرم شود، حجاب م را رها نخواهم کرد...
میخواهم اگر فردایِ محشری بر پا شد و من، فاطمه را دیدم، شرمگین نگاهش نباشم...
میخواهم اگر فردای محشری بر پا شد و من، زینب را دیدم، با افتخار بر چشمانش نگاه کنم
باید نگاهم را زینبی کنم، که جز زیبایی نبینم...
مولایم مهدی در غربت تنها مانده و اهلِ زمین در فکرِ نقاشی صورت و ظاهر خویشاند...
اهلِ زمین محتاجِ دعای عارفانهی تواَند مهدی جان
برای حواهای زمینی دعایی کن مولای من
که عطر و رنگ "فاطمی" بگیرند و غیرتِ "زینبی".
امروز جمعه نیست ...
" آقای " من ...
قرار نیست که فقط غروبهای " پنجشنبه " تا غروب " جمعه "
سراغت را بگیریم ...
قرار نیست فقط " جمعه ها " انتظار " ظهورت " را بکشیم ...
آری ...
" شنبه " هم می شود از " دوریت " ناله سر داد ...
" یکشنبه " هم می شود " انتظارت " را کشید ...
" دوشنبه " هم می شود دنبال " گمشده " گشت ...
" سه شنبه " هم می شود با " آقا " درد دل کرد ...
" چهار شنبه " هم می شود به خاطر " آقا " گناه نکرد ...
یا بن الحسن
دوریت " درد " بی " درمان " است
ای " پسر فاطمه "
امروز " جمعه " نیست اما ... " دلم " برایت " تنگ " است
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )