قرارگاه سایبری شهادت

♥دلـــــــنـــــوشـــــتـــــه هــــای یـــــه جــا مـــانــده♥ ...♥اللهم عجل الولیک الفرج♥ .تماس باما.09029250885

قرارگاه سایبری شهادت

بسم رب الشهدا والصدیقین سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.رهسپاریم با ولایت تا شهادت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلنگر» ثبت شده است

افسران - اللهم فک کل اسیر


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۱
مجتبی ابراهیمی


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۶
مجتبی ابراهیمی

شهیدامینی


امروز فقط برای تو می نویسم شهید من...

باز هم، دلم در هوای نوشتن از تـــو موج میزند...

آرام نمی گیرد، دل تنگ است و بی قرار...

می دانی که دوری از اینجا چه بر سر دلم آورده است...جایی که سه سال لحظاتی را برای نوشتن مطالب تجربه کردم که هیچ گاه از یاد نخواهم برد...با اشک های موقع نوشتن مطالب اینجا زندگی کردم...

من که بی لیاقت ترینم...می دانم....مطمئنم که عنایت شهدا بوده برای نوشتن مطالبی که خودشون مدیریت میکردند....وگرنه من....
می روم نه بخاطر حرف دیگران...نه به خاطر اذیت ها...نه بخاطر کم آوردن....بخاطر اینکه نمیتونم دیگه اینجا برای دلم بنویسم....حرف های دلم را بگویم....بعضی ها اینجا رو با زندگی شخصی من اشتباه گرفتند...می روم...شاید یه روزی برگشتم...شاید هم هیچ بازگشتی نباشه...همه چیز بستگی به.....

روزی که اینجا شروع به نوشتن کردم...من بودم و زندگی شهدا و دل نوشت هایم و درددل هایم برای تو....اما....

حرفهای من برای تو بماند در دلم....می دانی حال این روزهایم را...حال دلم را دریاب...این دل هم طاقتی دارد خوش انصاف...

تا کی من باشم و عکس تو و بغضم...؟؟؟

تا کی من باشم و اشک هایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و دردهایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و نوشته هایم برای تو و بی جواب ماندن اش...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

می دانی که دارم ذره ذره در این بی" تو" یی ها می میرم....

یک سینه حرف دارم اما اشک هایم...اصلا بگذار بقیه اش را نقطه چین بگذارم ..................................................................................

نیازی به اینجا گفتن نیست...تو که خود می دانی همه چیزم را مهربانم...

بگذار برای آخرین بار پی نوشت هایم را برای تو بنویسم بهترینم.....

برای تو می نویسم دایی ولی الله و عمو مسلمم تو را دوست داشتن اگر خطاست به تعداد باران خطا میکنم...

برای تو می نویسم مهربانم...من سطرِ به سطرِ این ثانیه هایِ بی توِ با یادِ تو بودن را زندگی کرده ام...

برای تو می نویسم تمام دلم....من از در کنار تو بودن چیزی را به خاطر ندارم ،ولی "با تو بودن "و "به یادت بودن "را بسیار به خاطر دارم....

برای تو می نویسم روشنی چشمم،گرمی دلم...این قلب من و نگاه تو....

می روم از درد دوری ات بمیرم...

حلالم کن....

دعایم کن...

شفاعتم کن...

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۲
مجتبی ابراهیمی

شهداﺧــــــــــﺪﺍﯾــﺎ؛


صفحه ی ﺁﺧﺮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمهﺍﻡ ﺭﺍ اینگونه می ﺧﻮﺍﻫﻢ... "به فیض شهادت نائل شد"

ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ که ﻋﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺴﺖ؟!
ﺭﺍﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ که بسته نیست ، ﻫﺴﺖ؟!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فے سبیلک بحق الحسین
تا حرف شهادت می زنم،

فرشته ها می زنند

زیر خنده...! حق دارند... تصادف، بیمارستان،مرگ عادی

سزای چون منی است.. اما... این که نشد پایان!

خداوندا،انتهای قصه ام را سرخ بنویس

یادمان باشد اگر شهید نشویم
باید بمیریم..
عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۵
مجتبی ابراهیمی

چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت....
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن....
ﮔﺮﻓتن ﻭ ﺭفتن......
و ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮنگشتن!!!......
والان یکی دیگه 94هزارمیلیارد و...

سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ...
همه فکر کردن ترسیده !! ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻟﻪ» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ...

عکس شهید

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۹
مجتبی ابراهیمی