قسم به فیض شهادت، قسم به سرخی خون
به خیبــر و نــی، هـــور و جزیـــــرهی مجنـــون
قسم به روح خمینــی، قسم به سیدعــــــلی،
به امـــــر رهبـــــر و فرمـــودههـــــای ولــــــی،
قسم به عــــارف ِ جبهه، به مصـــطفی چمران،
به گـــریه در دل ِ سنــــگـر، تـــلاوت قـــــــرآن،
قســــــم به ترکش و قطــع نخـــاع و جانبــازی،
قنــــــوت و دست جدایی حسیــن خـــــــرازی،
قسم به جوخــــهی اعـــدام و سینــهی نـواب،
به عــــالــمان شــــهیــد فتــــاده در محـــــراب،
به انتـــــهای افــق، ســـرگذشت حـــاج احمد،
خــــوراک ِ کـوسه شــدن در تلاطـــم ارونــــــد،
قسم به پیــکر بیسر، قسم به حـــاج همت،
به چــــادر و به حــــجــــــاب زنـــان با عـفـــت،
به صبــــحگاه دوکوهــه، به درد و صبر از رنـــج،
غــروب دشــت شلمــچه، به کـــربـلای پنــــج،
قســـم به سیـدحســــن، شیـــرمرد حزبالله،
به جنــــگ سی و سه روزه، نبـــــرد حزبالله،
قســــم به باکــــری و باقـــــری و زیــنالــدین،
قســــم به کـــارگــــــری و شهیــد بیضــــایـی
مـــدافعان غیــور حـــرم و دلبـــــران شیــدایی
به مـــــادر سه شهیدی که خَــــــم نکرد ابـرو،
به تـــکه تــکه شـــــدن در مصــــــاف رو در رو،
به دســت ِ خالی رزمندهای که میجنگیــــد،
به آن جنـــازه که با چشــــم باز میخنـــدید،
قسم به خون خلیـــــلی، شهیـــــد راه حیــا،
به نــدبــه و به کـمیــــل و زیــارت عاشـــــورا،
که تا رمــــــق به تنم هست مکتبی هستم
حسینی و حسنی وعلوی و ولایتی هستم.
دشـــــــــمــــــــــــن بــــــــــدانــــــــــد کـــــــــــــــه :
هـفـــت آســـمـان و اوج فــلــک را کـــه رد کـنــــد قــدش نمی رســد که رهـبـــــر مــا را رصـــد کـنـــد ...
رهبر من نور چشمان من است / عشق او آیین و ایمان من است
ذوالفقار حیدری در دست او / طاعتش میثاق و پیمان من است
سیدی از نسل پاک فاطمه / هم ز نسل شیر یزدان من است
در ولایت وارث آل نبی / جانشینی از امامان من است
همچو مه تابد به قلب شیعیا ن / نائب خورشید پنهان من است
در هدایت سوی حق آرد مر ا / این هدایت سمت قرآن من است
دوستانش دوست می دارم همی / دشمن او دشمن جان من است
آنکه مهر او ندارد در وجو د / بی گمان همکیش نادان من است
در سخن چون ابر می بارد به دل / در کویر خشک باران من است
در حضورش موج دریا دیده ام / در کلامش راحت جان من است
در نگاهش غرق دریا می شو م / واژه هایش در و مرجان من است
قلب تارم را صفایی می دهد / جامع فکر پریشان من است
من مرید آن دل وارسته ام / او مراد و پیر عرفان من است
بوی یوسف می دهد پیراهنش / گرچه خودیعقوب کنعان من است
من چو بلبل او چو باغ پر زگل / من چوبرگ او سرو بستان من است
آرزوی دیدنش دارم به دل / در فراقش شهر زندان من است
ای خوش آن روزی که بینم رهبرم / ساعتی در خانه مهمان من است
هرگز ای یاران دعایش می کنید / شب نمازش ذکر یاران من است
روی خوبش با دو چشمت دیده ای / چهره اش چون ماه تابان من است
غرق دریای تهاجم را چه غم / ناجی کشتی ز طوفان من است
گر چه دشمن نقشه ها دارد بسی / حامی او حی سبحان من است
در امانت او ‹‹ امین ›› انقلا ب / در شجاعت شیر میدان من است
راه او باشد ره پیر خمین (ره) / رهرو راه شهیدان من است
افتخار ما بود ‹‹ سید علی ››/ سرور من جان جانان من است
چون فقیه وعالم است ودین شناس / مرجع تقلید دوران من است
روز ششم ماه تیر از سال شصت / رهبرم جانباز ایران من است
ای خداوندا نگهدارش تو با ش / چون دعای او نگهبان من است
شعر امروزم که وصف رهبر است / بهترین اشعار دیوان من است
پیروانش نی به پاکستان و هند / درفلسطین است و لبنان من است
گوئیا مهدی(عج) چنین گوید که او / بهترین اصحاب و یاران من است