قرارگاه سایبری شهادت

♥دلـــــــنـــــوشـــــتـــــه هــــای یـــــه جــا مـــانــده♥ ...♥اللهم عجل الولیک الفرج♥ .تماس باما.09029250885

قرارگاه سایبری شهادت

بسم رب الشهدا والصدیقین سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.رهسپاریم با ولایت تا شهادت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سردار شهید» ثبت شده است



دعای مادر

پدر نداشت...  از کسی هم حساب نمی‌برد


مادر پیرش هم نمی‌توانست کاری کند. هیکلش درشت بود و بزن بهادر... 

هیچ‌کس جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... سند خانه همیشه روی طاقچه بود

مادرش تقریبا ماهی یک بار برای سند گذاشتن به کلانتری محل می‌رفت! رییس کلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود!

با تمام این‌ها مادرش هر وقت می‌خواست دعا کند،

می‌گفت: «خدایا! شاهرخ مرا از سربازان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده... 

خدایا عاقبت به خیرش کن...» دیگران به او می‌خندیدند و می‌گفتند: «شاهرخ و سربازی امام زمان...؟!»

تا این که دعای مادر اثر کرد و شاهرخ شد عاشق امام خمینی (رحمت الله علیه). پای سخنرانی امام گریه می‌کرد.

 رفت جبهه... 

شده بود سرباز حقیقی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)...

شهید که شد حتی پیکرش هم پیدا نشد؛ 

شاید ...

می‌خواست حضرت (زهرا سلام الله علیها) برایش مادری کند.
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۶
مجتبی ابراهیمی

مردان ابدی



اولین بار بود که می رفتم جبهه ...

شب قدر که رسید ، به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم مراسم احیاء

جمعیت رو که دیدیم تعجب کردیم

از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بیست نفر اومده بودن

شب دوم هم همین طور بود

برام سؤال شده بود که چرا بچه ها برا احیا نیومدن

با خودم گفتم نکنه خبر نداشته باشن...؟!

... از محل برگزاری احیاء اومدم بیرون

پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت

به سمت صحرا حرکت کردم

نزدیک شیارها که رسیدم ، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته

قرآن رو روی سرش گرفته و زمزمه می کنه

مراسم احیاء از بلندگو پخش میشد

بچه ها صدا رو می شنیدن و توی تنهایی و تاریکی حفره ها ، با خدا راز و نیاز می کردن

تازه فهمیدم داستان اون جمعیت کم توی محل برگزاری مراسم چیه...

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۸
مجتبی ابراهیمی

"رغبتــــم ســــوی بتان است ولیکـــن دو سه روز...

از پی مصلحتـــــی چنــــد مسلمــــان شده ام...!!!"

خوب ک به شعر بالا دقـــــــت میکنم...

میبینم این یه بیت خیلی وقتــــــــا...

شرح حال خودم و شایدم خیلی از دوستانه...!

دلبستگی های کوچیک و بزرگی که داریم

و تعلقات ما به دنیا...

همه و همه ما رو از اون هدفی که براش به این دنیا اومدیم دور میکنن...

دنیاگرایی و مصرف گرایی چیزایی که باعث شده آرمانهای ما تغییر کنه...

 و با تغییر آرمانهامون سبک زندگی مون هم تغییر کرده...و....

کلا اون ی بیت خیلی حرفــــــا داره دیگ...

در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم...!

 **شاید تکمیل شد...

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجتبی ابراهیمی

امروز مادری در میان انبوه آدم ها به مرکز شهر آمد، تا ساعتی کنار شهید گمنام بنشیند و استخوانی سبک کند. بنظر مادر خسته و دلشکسته است و شاید هم دلش گیر فرزندی که می خواست برایش مادرانه ای بسراید...


چادر را روی صورتش می کشد تا دمی با او تنها باشد؛ گریه می کند، شاید برای شهیدش، شاید برای مادران چشم انتظار و شایدهم برای گمنامی شهید ...

شاید.....

 ولی خدا کند گریه اش برای دل شکسته اش نباشد دلی شکسته از ناهنجارهایی که هنجار، وصیت نامه هایی که فراموش و بی حجابی هایی که با کشف حجاب کنار نرفت و امروز به آسانی و با هیچ سختگیری کنار می رود!

خداکند دلش از آدم های شهر که غرق زندگی روزانه شده اند و شهید را فراموش کرده اند نگرفته باشد. خدا کند فقط برای دیداری دوباره با شهید به اینجا آمده باشد نه از باب اینکه برای درد و دل در این شهر بزرگ هیچ کسی را نیافته!


مادر شهید گمنام

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۴
مجتبی ابراهیمی
چون ما همه سرداریم سردار نمی آید

گفتـــ فحشا کجا آید پدید؟؟؟
گفتمش در کوچه های بی شهید...

 

سردار

ای شهید چرا بست نشستــــه ای؟؟؟

چرا سر در گریبانی؟؟؟

فدای این حیای تو ای شهیـــــــــد

چه عارفانه خدایی شدید ...و چه جاهلانه باختیم...

بابی انت . وامی...



اللهم عجل لولیک الفرج

یا قائم آل محمد (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بیا ...


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۳
مجتبی ابراهیمی