قرارگاه سایبری شهادت

♥دلـــــــنـــــوشـــــتـــــه هــــای یـــــه جــا مـــانــده♥ ...♥اللهم عجل الولیک الفرج♥ .تماس باما.09029250885

قرارگاه سایبری شهادت

بسم رب الشهدا والصدیقین سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.رهسپاریم با ولایت تا شهادت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا شرمنده ایم» ثبت شده است

افسران - برای درک تصویر مهم لطفا متن کوتاه توضیحات رابخوانید

چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :

جاده لغزنده است

دشمنان مشغول کارند!

با احتیاط برانید

سبقت ممنوع...

دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به "امام" است..

حداکثر سرعت بیشتر از سرعت "ولی فقیه" نباشد

اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید!

دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع

با دنده لج حرکت نکنید و با وضو وارد شوید

این جاده مطهر به خون شهداست...


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۷
مجتبی ابراهیمی

افسران - بگردید، پلاک و پای این شهید را پیدا کنید!


وسط میدان مین بودیم. اینجا را بارها گشته بودیم، اما امروز حس دیگری داشتم. گفتم: «بچه ها امروز بیشتر دقت کنید. مثل اینکه قراره خبری بشه.»...


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۵
مجتبی ابراهیمی

افسران - شهدا شرمنده ام.... شهدا بخاطر تفکر برخی شرمنده ام... برخی نمیفهمند


افسران - شهدا شرمنده ام.... شهدا بخاطر تفکر برخی شرمنده ام... برخی نمیفهمند



پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟
گفت: برو عزیزم
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟
گفت: برو عزیزم.
رفت و عملیات خیبر شهید شد!
پدر گفت:
حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!
مادر به خدا گفت:
همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن
رفت و در حج خونین شهید شد!
خدایا جواب اینارو چی بدیم؟

___

دختر خانمی میگفت:
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!
خشکم زد
گفتم دختر این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه!
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
گفت: آخه هروقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو مادر و برادرمو کتک میزنه! ، امامشکل ما این نیست!
گفتم: پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده.شروع میکنه دست و پاهای همهمون را ماچ کردن و معذرت خواهی میکنه.
ما طاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.
دعاکنید پدرم شهید بشه.....

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۲
مجتبی ابراهیمی

افسران - الهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک



عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۲
مجتبی ابراهیمی

افسران - شرمنده ایم ......

خیلی گشته بودیم،نه پلاکی نه کارتی،چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه تنش بود.چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده. خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام» 

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۹
مجتبی ابراهیمی

افسران - شهادت....

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۸:۳۵
مجتبی ابراهیمی




عکس


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۸
مجتبی ابراهیمی

ای کاش از ما نپرسند ! ای کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کرده ایم ؟

از این سؤال سخت شرم دارم ؛ از اینکه اینقدر رفاه زده ام از صدای خواب 

آلوده ام شرم دارم اصلاً مگر صدای خواب آلوده من به گوش کسی خواهد

رسید ؟ ! و میدانم اگر امروز با جماعت شهدا مواجه شوم همان کلام

نورانی امیر المؤمنین  (ع) را خواهم شنید که در نهج البلاغه فرمودند :

سوگند ، اگر ما هم مثل شما راحت طلب بودیم عمود دین برپا

نمی شد درخت اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت

نمی شد به خدا قسم از این به بعد خود خواهید خورد و ....

می دانم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت اگر 

ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم امروز

نهال انقلاب ثمر نمی داد و اینگونه پرورش نمی یافت ...

شهدا ، شرمنده ایم ...

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۵
مجتبی ابراهیمی
دیروزهای نه چندان دور، در شلمچه یا فکه، مجنون یا فاو، پس از آن که خمپاره دشمن بی رحمانه فرود آمد و عده ای را آسمانی کرد، او که داشت می رفت، کاغذ و قلم از جیب درآورد و برای امروز ما نوشت:

 

نوشت که گول فرزندانمان را نخوریم. 
ما هم عزیز مادر بودیم، ولی مادرمان طلبکار انقلاب نشد!

نوشت اسلام و انقلاب را فدای منافع شخصی نکنیم. 
ما هم مصلحت را تشخیص دادیم که چند برادر، نوبت به نوبت، جان خویش بی هیچ چشمداشت، فدای نظام کردیم!

نوشت خانواده خود را حیثیت نظام ندانیم. 
که مادر ما، با تقدیم چند فرزند شهید به اسلام، همچنان خود را بدهکار و مدیون انقلاب اسلامی می دانست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد!

نوشت برای این آب و خاک خونها ریخته شده، به هیچ بهایی ولو گزاف، نفروشیمش. 
که اگر قرار بود رو برگردانیم و رهایش کنیم، آن زمان که زیر چکمه کثیف بعثی ها بود، در سوئیس و لندن به اصطلاح کسب علم می کردیم!
آری عزیزان،
هر آنکس که از اسلام و انقلاب برید، دیگر بریده. رهایش کنید برود. 
می خواهد در نیویورک ساکن شود و سنگ دین و هدایت به سینه زند، یا در لندن آب از دست ملکه بریتانیای کبیر بنوشد و برای نظام خط و نشان بکشد و انقلاب و کشور را ارث پدر خویش شمارد! 
ولو فرزند دلبند من باشد!
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۸
مجتبی ابراهیمی

«اگر تیر دشمن  جـــــــــــســـــــــــم شهدا را شکافت»
 
«تیر بـدحـجـابـی تــو قـــــــــــلـــــــــــب شهدا را میدرد»

.

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۷
مجتبی ابراهیمی

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۱
مجتبی ابراهیمی
 دفترچه گناهان شهید

در تفحص شهدا،دفترچه ی یک شهید 16 ساله که گناهان

 هر روزش را در آن می نوشت پیدا شد.


برای یک هفته:

شنبه:بدون وضو خوابیدم

یکشنبه:در جمع بلند خندیدم

دوشنبه:وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم

سه شنبه:نماز را سریع خواندم

چهارشنبه:فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت

پنجشنبه:ذکر روز را فراموش کردم

جمعه:به جای هزار صلوات 700 صلوات فرستادم

در مورد این خاطره فقط میتوانم بگویم:

***شهدا شرمنده ایم***
عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۱
مجتبی ابراهیمی



حجاب





بندگـی ام را آشکــارا به رُخ می کشـم
لذتـش بیشـتر است،
از آزادی یـواشکـی تـو...
مـدام به یادتــ باشد:
و خداوند بر همه چیـز آگـاه است...



عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۸
مجتبی ابراهیمی

شهیدامینی


امروز فقط برای تو می نویسم شهید من...

باز هم، دلم در هوای نوشتن از تـــو موج میزند...

آرام نمی گیرد، دل تنگ است و بی قرار...

می دانی که دوری از اینجا چه بر سر دلم آورده است...جایی که سه سال لحظاتی را برای نوشتن مطالب تجربه کردم که هیچ گاه از یاد نخواهم برد...با اشک های موقع نوشتن مطالب اینجا زندگی کردم...

من که بی لیاقت ترینم...می دانم....مطمئنم که عنایت شهدا بوده برای نوشتن مطالبی که خودشون مدیریت میکردند....وگرنه من....
می روم نه بخاطر حرف دیگران...نه به خاطر اذیت ها...نه بخاطر کم آوردن....بخاطر اینکه نمیتونم دیگه اینجا برای دلم بنویسم....حرف های دلم را بگویم....بعضی ها اینجا رو با زندگی شخصی من اشتباه گرفتند...می روم...شاید یه روزی برگشتم...شاید هم هیچ بازگشتی نباشه...همه چیز بستگی به.....

روزی که اینجا شروع به نوشتن کردم...من بودم و زندگی شهدا و دل نوشت هایم و درددل هایم برای تو....اما....

حرفهای من برای تو بماند در دلم....می دانی حال این روزهایم را...حال دلم را دریاب...این دل هم طاقتی دارد خوش انصاف...

تا کی من باشم و عکس تو و بغضم...؟؟؟

تا کی من باشم و اشک هایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و دردهایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و نوشته هایم برای تو و بی جواب ماندن اش...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

می دانی که دارم ذره ذره در این بی" تو" یی ها می میرم....

یک سینه حرف دارم اما اشک هایم...اصلا بگذار بقیه اش را نقطه چین بگذارم ..................................................................................

نیازی به اینجا گفتن نیست...تو که خود می دانی همه چیزم را مهربانم...

بگذار برای آخرین بار پی نوشت هایم را برای تو بنویسم بهترینم.....

برای تو می نویسم دایی ولی الله و عمو مسلمم تو را دوست داشتن اگر خطاست به تعداد باران خطا میکنم...

برای تو می نویسم مهربانم...من سطرِ به سطرِ این ثانیه هایِ بی توِ با یادِ تو بودن را زندگی کرده ام...

برای تو می نویسم تمام دلم....من از در کنار تو بودن چیزی را به خاطر ندارم ،ولی "با تو بودن "و "به یادت بودن "را بسیار به خاطر دارم....

برای تو می نویسم روشنی چشمم،گرمی دلم...این قلب من و نگاه تو....

می روم از درد دوری ات بمیرم...

حلالم کن....

دعایم کن...

شفاعتم کن...

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۲
مجتبی ابراهیمی

یاد«پلاک»بخیر که شماره پرواز بود

یاد«چفیه»بخیر که علامت زهدو برآورنده بسیاری از نیازها

یاد«پوتین های»بخیر که مشکی بودند اما از پس خود ذره ای تیرگی وتاریکی برجای نگذاشتند

یاد«لباس های»بخیر که ازبس عزیز بودند خدا زمین را به رنگ آنها آفرید.

یاد«بی سیم»بخیر که رابط دلاور مردان وآسمان بود

یاد«مین»بخیر که سکوی پرواز بود

یاد«گلوله ها» بخیر که قاصد وصال بودند

یاد«سنگر»بخیر که مفصل ترین میهمانی اش وخلوص را بدون خرج های کلان ترتیب میداد.

کوتاهی کردیم ،فریب خوردیم

فراموش کردیم


شهدا شرمنده ایم


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۹
مجتبی ابراهیمی

شهیدامینی

کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام  
شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!
 




عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۴
مجتبی ابراهیمی