قرارگاه سایبری شهادت

♥دلـــــــنـــــوشـــــتـــــه هــــای یـــــه جــا مـــانــده♥ ...♥اللهم عجل الولیک الفرج♥ .تماس باما.09029250885

قرارگاه سایبری شهادت

بسم رب الشهدا والصدیقین سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.رهسپاریم با ولایت تا شهادت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن» ثبت شده است


چقدر از منش این شهدا دور شدیم

آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم

معذرت از همه خوبان و همه همرزمان

ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم

شهدا در همه جا فاتح اصلی بودن

عجب اینجاست که ما این همه مغرور شدیم

شکر ، با سابقه ی دوستیِ با شهدا

ما عزیز دل مردم شده مشهور شدیم

و از آن برکت خون شهدامان حالا

ما مدیر کل و مسئول شده مسرور شدیم

و اگر حرفی خلاف شهدامان گفتیم

یحتمل مصلحتی بوده مجبور شدیم

پرکشیدن چه مستانه و رفتند و ما

در میان قفس نفس چه محصور شدیم


عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۴
مجتبی ابراهیمی

در ارتفاعات انار بودیم . هوا کاملاً روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست . مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بی سیم بودم . یکدفعه یکی از بچه ها دوید و با عجله آمد پیش من و گفت : حاجی ، جاجی یک سری عراقی دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به این طرف می یان!
با تعجب گفتم : کجا هستند! با هم به یکی از سنگرهای مشرف به تپه رفتیم . حدود بیست نفر از طرف تپه مقابل ، پارچاه سفید به دست گرفته و به سمت ما می آمدند. فوری گفتم : بچه ها مسلح بایستید ، شاید این حقه باشه!
لحظاتی بعد هجده عراقی که یکی از آنها افسر فرمانده بوند خودشان تسلیم کردند. من هم از اینکه در این محور از عراقی ها اسیر گرفتیم خوشحال شدم . با خودم فکر کردم ؛ حتماً خوب بچه ها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده . درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر . یکی از بچه ها که عربی بلد بود را صدا کردم.
مثل بازجوها پرسیدم : اسمت چیه، درجه و مسئولیت خودت را هم بگو! خودش را معرفی کرد و گفت : درجه ام سرگرد و فرمانده نیروهایی هستم که روی تپه و اطراف آن مستقر بودند. . ما از لشکر احتیاط بصره هستیم که به این منطقه اعزام شدیم .
پرسیدم : چقدر نیرو روی تپه هستند. گفت : الان هیچی !!
چشمانم گرد شد . گفتم : هیچی !؟
جواب داد : ما آمدیم و خودمان را اسیر کردیم . بقیه نیروها را هم فرستادم عقب ، الان تپه خالیه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۴
مجتبی ابراهیمی

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۱
مجتبی ابراهیمی

عکس

 

 

یه روز که دوستانش داشتن توی نی زارها دنبال پیکر شهدا میگشتن ، مشاهده میکنن که یه جمجمه روی یکی از نی ها هست ، 

یعنی نی رشد کرده و جمجمه رو باخودش بالا آورده ...! 

متوجه میشن که حتما زیر نی باید پیکر یکی از شهدا باشه ، 

وقتی پیکر رو پیدا می کنن توی وصیت نامه این شهید بزرگوار جمله ای نوشته بود و اون جمله این بود: 

« دوست دارم مثل امام حسین(ع) سرم روی نی رود...»


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
مجتبی ابراهیمی


عکس  رهبر


هرکس شهید حق شد، همراه با حسین است

آری مسیر عشق از، عبـــاس تـــا حسین است

در کربـــــلای این عصــــر، سوگنــــد بر ابوالفضل

«لبیک یا خامنـــــــه ای لبیک یا حسین است»

*****************

خواندیم وصیت شهیدان این بود

در توصیه پیــــــر جماران این بود

یعنی که فدایـــی ولایت باشیم

آری سبب عــــــزت ایران این بود

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۰
مجتبی ابراهیمی

سلام بر مولای من "مهدی" و سلام بر مادرش"فاطمة الزهرا" و سلام بر منتظران پاکدامنش... 
و بر غیرتِ آسمانی‌ات تبریک... 
خوشحالم که در این جامعه‌ی امروزی تنها نیستم... 
که در این غوغای آخرالزمان همدردی هست که بداند چه می‌نویسم...

 دختر

 


من یکی از حَواهای زمینم ولی از نوع فاطمی نَسَبَش 
از نوعِ زینب نشانَش و از نوع مهدی نَمایَش... 
دلگیر بودم که چرا من هم مانند مولایم مهدی غریب مانده‌ام 
در این زمانه، تا کسی مرا با امانتِ فاطمه (چادر) می‌بیند 
روی از من بر می‌دارد و به دخترکان هزار رنگ دنیا چشم می‌دوزد... 
دلگیر بودم چرا مرا نمی‌بینند... 
آخر... 
من لیلة القدرِ عاشورایی زینب را همیشه به سر دارم و عاشقانه دوستش دارم 
هر چند در این فصلِ بهاری و تابستانِ بعدش کمی گرمایَ حجابم مرا به شور می کِشاند ولی رهایش نخواهم کرد... 
اینان به سانِ زلیخا زندگی می کنند و من مانند "زینب "... 
اینان به سان زلیخا دلدادگی می کنند و من مانند "فاطمه "... 
هنوز هم در فکرم، چه شد دل مولایم علی را شیفته‌ی زیبایی خود کرد... 
الگوی بی مانندِ من در زمین زینب است که اگر آتش هم دامن گیرم شود، حجاب م را رها نخواهم کرد... 
می‌خواهم اگر فردایِ محشری بر پا شد و من، فاطمه را دیدم، شرمگین نگاهش نباشم... 
می‌خواهم اگر فردای محشری بر پا شد و من، زینب را دیدم، با افتخار بر چشمانش نگاه کنم 
باید نگاهم را زینبی کنم، که جز زیبایی نبینم... 
مولایم مهدی در غربت تنها مانده و اهلِ زمین در فکرِ نقاشی صورت و ظاهر خویش‌اند... 
اهلِ زمین محتاجِ دعای عارفانه‌ی تواَند مهدی جان 
برای حواهای زمینی دعایی کن مولای من 
که عطر و رنگ "فاطمی" بگیرند و غیرتِ "زینبی".


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
مجتبی ابراهیمی

عکس امام مهدی

امروز جمعه نیست ...

 

 " آقای " من ...

 


قرار نیست که فقط غروبهای " پنجشنبه " تا غروب " جمعه "

 

سراغت را بگیریم ...

 

قرار نیست فقط " جمعه ها " انتظار " ظهورت " را بکشیم ...

 

آری ...

 

" شنبه " هم می شود از " دوریت " ناله سر داد ...

 

" یکشنبه " هم می شود " انتظارت " را کشید ...

 

" دوشنبه " هم می شود دنبال " گمشده " گشت ...

 

 " سه شنبه " هم می شود با " آقا " درد دل کرد ...

 

" چهار شنبه " هم می شود به خاطر " آقا " گناه نکرد ...

 

یا بن الحسن

 

دوریت " درد " بی " درمان " است

 

 ای " پسر فاطمه "

 

امروز " جمعه " نیست اما ... " دلم " برایت " تنگ " است 

 

السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۷
مجتبی ابراهیمی

چه جمعه هاکه یک به یک غروب شد نیامدی/،چه بغضهاکه درگلو رسوب شد نیامدی/،خلیل آتشین سخن؛تبربه دوش بت شکن،خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی/،
برای ماکه خسته ایم نه؛ولی برای عده ای چه خوب شدنیامدی/
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام،
دوباره صبح؛ظهر؛ نه غروب شدنیامدی

عکس امام مهدی

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۰
مجتبی ابراهیمی