می روی سفر، برو، ولی
زود برنگرد
مثل آن پرنده باش
آن پرنده ای که رو به نور می رود
می روی ولی به ما بگو
راه این سفر چه جوری است؟!
از دم حیاط خانه ات
تا حیاط خلوت خدا
چند سال نوری است؟!
راستی چرا مسیر این سفر
روی نقشه نیست؟
شاید اسم این سفر که می روی
زندگی ست!
توی دست های ما
یک سبد جواب کال
تو رسیده ای و می روی
باز هم به شهری از علامت سوال
جز دلت که لازم است
هیچ چیز با خودت نمی بری، نَبَر، ولی
از سفر که آمدی
راه با خودت بیار
راه های دور و سخت
خسته ایم از این همه
جاده های امن و راه های تخت
می روی سفر برو ولی
زود برنگرد
مثل آن پرنده باش
آن پرنده ای که عاقبت
قله ی سپید صبح را
فتح کرد