بی بی که دستانتان و چشم هایتان را ببینند یاد علمدار میکنند ...
صورتتان را که ببینند یاد رقیه ...
پاهایتان را که ببینند یاد زین العابدین ...
یک وقت خدا نکند که غصه بخورید ،سرباز با نشانه !! ...
نگاهتان اما قصه ها دارد ...
بی بی که دستانتان و چشم هایتان را ببینند یاد علمدار میکنند ...
صورتتان را که ببینند یاد رقیه ...
پاهایتان را که ببینند یاد زین العابدین ...
یک وقت خدا نکند که غصه بخورید ،سرباز با نشانه !! ...
نگاهتان اما قصه ها دارد ...
هو الرحمن الرحیم
با عشق زنده ایم چرا که بدون آن چیزی که مفت هم نمی ارزد ،جوانی است...
عاشق که باشی تاب نمی آوری, بی تابی و بیقرار ...
خودت آرام و قرار دلی برای بعضی ها
اما انگار آرام نداری!
عاشق که باشی تحمل نمیکنی غربت را...!
آن هم غربت حریم اربابت را!
نمیتوانی تحمل کنی که به حرم ناموس اربابت، ناموس مولایت ذره ای بر حرمتی شود...!
عاشق که باشی ،میشوی پاره ی تن !
پاره ی تن امام حسین!
وعزیز حضرت مادر!
عاشق که باشی میشوی مدافع حرم...!
مدافع حرمی که اربابت تا آخرین نفسهایش ، چشم از آن بر نداشت!
میشوی مدافع حریم ارباب
که مبادا حرمت حریم ارباب شکسته شود
عاشق که باشی ...عباس علمش را به تو میسپارد
چرا که تو ثابت کرده ای که پر از عشقی...پر از ادبی...
تو در خانه ات در امن و امن باشی و حرم دختر مولا در خطر...؟!
هرگز....!
خلاصه بگویم؛
نمیتوانی این ها را تاب بیاوری!
عاشق که باشی....
وسرانجامت میشود آغوش امام زمانت...
عاشق که باشی میشوی سر به دامان مولایت
و سر هوایی ات را میگذاری روی پای صاحب الزمان و سودای سرت را نشانش میدهی...!
عاشق که باشی
بیقراری میکنی برای آنکه علی اکبر آغوش بگشاید برایت...که بیا!
عاشق که باشی جان که سهل است....از همه چیز میگذری
چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :
جاده لغزنده است
دشمنان مشغول کارند!
با احتیاط برانید
سبقت ممنوع...
دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به "امام" است..
حداکثر سرعت بیشتر از سرعت "ولی فقیه" نباشد
اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید!
دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع
با دنده لج حرکت نکنید و با وضو وارد شوید
این جاده مطهر به خون شهداست...
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟
گفت: برو عزیزم
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟
گفت: برو عزیزم.
رفت و عملیات خیبر شهید شد!
پدر گفت:
حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!
مادر به خدا گفت:
همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن
رفت و در حج خونین شهید شد!
خدایا جواب اینارو چی بدیم؟
___
دختر خانمی میگفت:
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!
خشکم زد
گفتم دختر این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه!
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
گفت: آخه هروقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو مادر و برادرمو کتک میزنه! ، امامشکل ما این نیست!
گفتم: پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده.شروع میکنه دست و پاهای همهمون را ماچ کردن و معذرت خواهی میکنه.
ما طاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.
دعاکنید پدرم شهید بشه.....
ای کاش از ما نپرسند ! ای کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کرده ایم ؟
از این سؤال سخت شرم دارم ؛ از اینکه اینقدر رفاه زده ام از صدای خواب
آلوده ام شرم دارم اصلاً مگر صدای خواب آلوده من به گوش کسی خواهد
رسید ؟ ! و میدانم اگر امروز با جماعت شهدا مواجه شوم همان کلام
نورانی امیر المؤمنین (ع) را خواهم شنید که در نهج البلاغه فرمودند :
سوگند ، اگر ما هم مثل شما راحت طلب بودیم عمود دین برپا
نمی شد درخت اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت
نمی شد به خدا قسم از این به بعد خود خواهید خورد و ....
می دانم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت اگر
ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم امروز
نهال انقلاب ثمر نمی داد و اینگونه پرورش نمی یافت ...
شهدا ، شرمنده ایم ...
نوشت که گول فرزندانمان را نخوریم.
میخواستم بزرگ بشم...
درس بخونم مهندس بشم...
خاکمو آباد کنم ...
زن بگیرم...
مادر و پدرمو ببرم کربلا...
... دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم
خب نشد...باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم
رفتم که ...
دروغ نباشه
احترام کم نشه
همدیگرو درک کنیم
ریا از بین بره
دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم
الان اوضاع چطوره....؟
تخریب چی نوجوان شهید کاظم مهدیزاده
شهادت، عملیات کربلای1 - مهران- ارتفاعات قلاویزان
یاد«پلاک»بخیر که شماره پرواز بود
یاد«چفیه»بخیر که علامت زهدو برآورنده بسیاری از نیازها
یاد«پوتین های»بخیر که مشکی بودند اما از پس خود ذره ای تیرگی وتاریکی برجای نگذاشتند
یاد«لباس های»بخیر که ازبس عزیز بودند خدا زمین را به رنگ آنها آفرید.
یاد«بی سیم»بخیر که رابط دلاور مردان وآسمان بود
یاد«مین»بخیر که سکوی پرواز بود
یاد«گلوله ها» بخیر که قاصد وصال بودند
یاد«سنگر»بخیر که مفصل ترین میهمانی اش وخلوص را بدون خرج های کلان ترتیب میداد.
کوتاهی کردیم ،فریب خوردیم
فراموش کردیم
زمانه خواســـــــــــت توراماضی بعید کند
ضمیرغائب مفردکند ،شهیدکند
خدانخواست که تنها ازتوسربگیرد خواست
که ذره ذره وجودتوراشهیدکند
چشم هایم رامیبندم می خواهم آخرین حرفه آخرین لبخندشمارابه یادبیاورم
.باران پشت شیشه می بارد!نم نم ...هوا
خیلی پاک شده،امانفس های شما راکم دارد.نفس هایی که باهمه ی سختی
بالا وپایین رفتنش برای شما ،نعمتی بود
برای ما.بوی دوستانت رامی دادی ،آشناترازهمه بودی ..بوی دوستانت رامی دادی که
حرف هایت به دل می نشست..دلمان می خواست برایمان حرف بزنید
چقدرخدادوستتان داشت که ظرف تان رااین شکلی شکست.اصلا خودت هم
می دانستی دردهمیشه قسمت مردبوده است.
چشم هایم رامی بندم .آخرین حرف هایتان توی ذهنم جان می گیرد.
گفته بودم:
-یه توصیه ای،یه نصیحتی به ما بکنین...بفرمایین حاجی...منتظریم حرف های
شمارابشنویم..
لبخندزده بودی، یک لبخند کم رنگ ،صدایت آرام آرام بود،سخت شنیده می شد
،نفس های ماتوی سینه حبس شده بودوصدای خس خس نفس های شما بودفقط.
گفته بودی:
شماها بایدمنونصیحت کنین.من چرا؟
دیگر حسابی بوی دوستانت رامی دهی وحالا فقط خاطره ی حرفها،سرفه های
خشک ولبخندمانده.
پشت شیشه باران می زند،هوای شهر،حالاتمیزترازهمیشه شده اما باهمه ی
تمیزی اش نفس شما راکم دارد....
اما...........................
دلتنگیهایش تمام شد...
اینجا ستاره هاهمه روشند!
پس بیاباهم ازکوچه های خلوت شهربگذریم.
بیاباهم سکوت برگ های خاموش رادرهم
بشکنیم وآواز رویید مان رادر گوش های شنوا زمزمه نیم
وسراغی بگیریم ازستاره های که خاموش می پنداری مشان!
درمعرفت شهرکسی رامی شناختم که باعشق پیوندی دیرینه داشت.
کسی که زخم دلتنگی هایش رابارها درتنهایی اش گریه کرده بود.کسی
که هم سفره ی شهدابوده است وخم صحبت
دلتنگی هایشان.باخنده هایشان خندیده بود وباگریه هایشان گریسته بود
...امابرگشته بود باتنی زخمی ودلی پردرد.با
کوله باری ازحرفهای درگلومانده وبغض های وانشده.برگشته بودتامن وتو رابه
دوران عشق پیوند بزند،تابایستدوبا
ایستادنش ملائک راباردیگر به سجده وادارد.
اما حالا روزهاست که به مهمانی شهدارفته ودرآغوش امن خداآرام گرفته.
"غواص شهیدحسین محمدی" یکی دیگر ازیادگاران دوران عشق بود کا سالها
درگوشه ای از این شهر،بی صدا بادلتنگی هایش زندگی کرد وبی صداتر،ازکنار
خواب هایمان گدشت و رفت........
درباغ شهادت را نبندید....
به مابیچاره ها زان سو نخندید.....
نتوان گفت این قافله وا می ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می ماند
این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنی
این سفر همره تاریخ به جا می ماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند
می رسیم آخر و افسانه ی واماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها می ماند
بی صدا تر ز سکوتیم ولی گاه خروش
نعره ی ماست که در گوش شما می ماند
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ی ما
مرد با هر چه ستم هرچه بلا می ماند
هوا را ازمن بگیر.........حسین را هرگز!!...
دست من خورد به آبی که نصیب تو نگشت!!
(غواص شهید-ساحل اروند)
ای وای.......خدایا!!بند دلم داره پاره میشه!!.......خدایا!!نگهم دار که یه وقتی گریه نکنم!!.......من آبرو دارم........نزار آبروم پیش زینب بره!!!
خدایا!!تو شاهد باش.....دارم دسته گلم رو می فرستم جبهه!!...........ثمره ی عمرم رو دارم از باغ دلم می چینم!!.........آخدا!دارم شاخ شمشادم رو می فرستم بره واسه پسر فاطمه سربده!!..............خدایا!!این کمو از من پیرزن قبول کن!!...........خدایا!گریه ام نگیره یه وقتی؟!...........آخه من از زینب خیلی خجالت میکشم................
آهای پسر خاک!!........تو از این دنیای خاکی بهترین چیزا رو با خودت ورداشتی:
سلاح..............قرآن................کوله ای سبک!!
واسه همینه که مثه برق از دنیا وآخرت رد شدی!!
ومن.......... به گرد پاتم نرسیدم!!
توی روایتی دیدم که اکثر یاران حضرت قائم علیه السلام از جوون ها هستن وپیرها خیلی کمن, به قدر سفیدی درون مردمک چشم!این حدیث رو نفهمیدم تا اینکه این عکس رو دیدم!!
پسرم!!.....مگه مامان هیچ وقت تورو یادش میره؟!!
لالا، لالا، گل صدپر بخواب ای نازنین, دلبر
لالا، لالا، گل نرگس بلا بر تو نیاد هرگز
لالا، لالا، شکر بارت خدا باشه نگهدارت
لالا، لالا، گل سوسن سرت بذار, لبت بوسم
لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره
لالا، لالا، گل زردم نبینم داغ فرزندم
خداوندا تو ستّاری همه خوابند تو بیداری
بهحق خواب و بیداری عزیزم را نگهداری
این خاک ایران......خاک عجیبیه!!
واسه اینکه بچه هاش..........تو این خاک..........زود مرد میشن!!!
مرد هم مردای قدیم!!!
دختر رو هر کاریش بکنی بازم باباییه!!.........ماشالا........هزار ماشالا........دخترای علی چقدر شبیه باباشون شدن!!...........بگو ماشالا!!
اگرسر به سرتن به کشتن دهیم
ازآن به که میهن به دشمن دهیم
دریغ است کایران ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
(فردوسی)
برو......تندتر برو.........برو توی دل دشمنو خالی کن!برو بهش پیغام بده که....... هنوزم هیچ غلطی!!نمی تونه بکنه.........بروکه.......اگه نگین دیوونه ام........ من توی این شعله ی آتیش فتح و گشایش می بینم........من روشنای ظهور رو می بینم!!
امیرالمومنین فرمود:بهشت در زیر سایه نیزه های دلاوران است!!
ایران آخرین سنگره!!.......یه وقت فکر نکنی این سنگر خالیه!!.....نه.......این سنگر صاحب داره!!