قرارگاه سایبری شهادت

♥دلـــــــنـــــوشـــــتـــــه هــــای یـــــه جــا مـــانــده♥ ...♥اللهم عجل الولیک الفرج♥ .تماس باما.09029250885

قرارگاه سایبری شهادت

بسم رب الشهدا والصدیقین سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.رهسپاریم با ولایت تا شهادت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

۲۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرارگاه سایبری شهادت» ثبت شده است

مادر شهید

صبح که از خواب بیدار شد دلش گرفته بود . دوست داشت برای یک بار هم که شده با صدای بابا بیدار شود! بابا دست توی موهایش ببرد واوخودش را لوس کند و بیدار نشود !
امروز با دلش هوای بابا را کرده بود . کاش بیشتر پیشش می ماند ! امروز فاطمه با صدای مهربان بابا از خواب بیدار شد . بالای سرش نشته بود و صدایش می زد: «فاطمه جان بابایی پاشو! »
دستهایش را تو موهای بلند و پرپشت فاطمه برد : « قربون دخترم برم که موهاش مثل موهای باباش زبر و وزوزیه! » صدای بابا هنوز گوشش را نوازش می داد : «پاشو بابایی! نمازت قضا می شه ها!»
فاطمه آهسته چشمهایش را باز کرد . می خواست لذت دیدن بابا را بچشد . اما پیش چمشش جز در ودیوار ساکت خانه که حیرت زده تماشایش می کردند چیز دیگری ندید !
دوباره چمشهایش را بست شاید صدای بابا را بشنود . اما بابا رفته بود و فاطمه خواب می دید .
دوست نداشت از جایش بلند شود . پتو را روی سرش کشید . دوباره چشمهایش را بست . نمی خواست غمی که در چشمانش خانه کرده توی صورتش سرازیر شود .
از زیر پتو صدای مهربان مادر را می شنید : « خانومی! آفتاب داره سرک می کشه تو خونه ! نمی خوای قبل از اومدن خورشید خانوم نماز بخونی؟ »
باران کلمات شیرین مادر اندوه فاطمه را از دلش شست و او را وادار کرد بلند شود .
« صبح بخیر خورشید خانوم! »

مادر از روی سجاده به دخترش سلام و لبخند هدیه می داد.
- صبح بخیر مامان خانم!
- اگه دیر بجنبی از آفتاب عقب می مونی!‌ او وقت او برنده می شه و تو می بازی !‌
فاطمه با عجله وضو گرفت و به نماز ایستاد . نمازی به طراوت سپیده صبح .
نمازش که تمام شد به مادر گفت : « عصری منو می بری پیش بابا؟ »
مادر استکان چای را جلوی فاطمه گذاشت : « حال چایی تو بخور تا من فکر کنم ! »
با سماجت دست مادر را گرفت: « قول بده مامان! قول بده! »‌
مادر نمی خواست دل تنها دخترش را بشکند . سری تکان داد و گفت: « باشه! باشه! تو برنده شدی! بریم! »
انگار که دنیا را به او داده باشند . از خوشحالی به هوا پرید: « خیلی دوستت دارم مامان! فقط ... » کمی صدایش را نازک تر کرد و با التماس ادامه داد:
- فقط از این به بعد یه کم زودتر از خورشید خانوم منو بیدار کن تا ...
- تا این قدر کلاغ پر نماز نخونی !
- نه! تا ... تا بابام بیشتر بیاد پیشم !


ادامه حرفش را آنقدر بریده و آهسته گفت که خودش هم چیزی نفهمید . اما مادر از نگاه خیره اوبه عکس بابا دنباله حرفش را خواند. فهمید که فاطمه وبابا با هم بوده اند!
نگاه زن هم به عکس گره خورد . چهره خندان مرد هر صبح امید تازه ای به او میداد . حضور لطیف مرد را با تمام وجود احساس می کرد و زیر سایه اش زندگی!
برق نگاه مرد زن را غرق گذشته ها کرد . تمام خاطرات دو سال با هم بودن . خلاصه می شد در وجود فاطمه !‌ تنها همدم تنهایی هایش و یادگاری از روزهای خوب در کنار هم بودن !‌
زن نفهمید کی و چطور آماده رفتن شد !‌ تنها صدای او را شنیدکه از پشت در فریاد می زد : « خداحافظ مامان!‌عصری یادت نره! »
زن هم با عجله از جا برخاست . او هم باید سرکار می رفت .
فاطمه از دور محبوبه را که سر کوچه منتظر او و سرویس مدرسه بود دید . برایش دست تکان داد اما محبوبه بی حوصله تر از آن بود که دوستش را به لبخندی مهمان کند . تنها سلام بی رنگش نشان می داد که فاطمه را دیده است . فاطمه دستش را فشرد : « صبح بخیر! »
محبوبه آهسته جواب داد :
- صبح بخیر !
- چیه ؟ باز که رو پیشونیت گره افتاده !
- دلم تنگ شده !
حسرت کهنه فاطمه با این حرف جان گرفت . او هم دلتنگ بود !‌
- دیشب بابامو خواب دیدم !
- من هم خواب بابامو دیدم !‌
چشم های محبوبه خیس اشک شد . با صدایی بغض آلود گفت : «به بابام گفتم: دلم برات تنگ شده! پس چرا نمی آی؟ من خیلی منتظرتم! بابام گفت: « من که همیشه پیش شمام!‌ مواظبتون هستم! » گفتم : « من این جوری دوست ندارم!‌ دلم می خواد مثل بقیه باباها پیشم باشی!‌ منو بیرون ببری! باهام حرف بزنی ...! »
اندوه فاطمه با قطره اشکی نمایان شد . نمی دانست چطور با دوستش همدردی کند لااقل اوجایی را داشت که بابایش را آن جا ببیند و غصه هایش را برایش بگوید ولی محبوبه چی !
محبوبه آه سردی کشید : « تو می ری پیش بابات من چی! »
صدای ترمز سرویس مدرسه به حرف های دخترها پایان داد . هنوز نصف مینی بوس خالی بود . فاطمه روی صندلی اول نشست و محبوبه هم کنارش .
فاطمه گفت :
- می دونی بابای من چی گفت؟ گفت که اگه قبل از خورشید خانوم بیدار بشم می بینمش!‌ من می دونم اگر نماز صبح بخوونم بابام میاد پیشم!‌
- ولی من دلم می خواد الان پیش بابام باشم!‌ دلم خیلی براش تنگ شده!‌

صدای گوشخراش مینی بوس همه را به سوی خود کشاند . مینی بوس با شدت به درختی که سالها کنار خیابان نظاره گر مردم بود . خورد . مینی بوس ودرخت هر دو زخمی بودند!
زن چادرش را روی سرش کشید . لرزش شانه ها بغض فشرده گلویش را سبک تر می کرد ! سرش را روی سنگ گذاشت و سیل اشک هایش بر سبنه سنگ جاری شد .
دلش می خواست تمام اندوهش را فریاد بزند . همه غصه و دلتنگی اش را ! وسعت غم بیشتر از گنجایش دلش بود . هر وقت دلش می گرفت به این جا پناه می آورد . می دانست گوش هایی منتظر شنیدن حرفهایش است !‌ هرچه گله و شکایت هر چه توی دلش بود می گفت و سبک می شد !‌ حالا نمی دانست از که بگوید و از چه بنالد!‌
آرزو کرد کاش هیچ وقت به دنیا نیامده بود ! تنها دل خوشی اش ...!
دیگر هیچ کس را نداشت. سرش را بلند کرد . نگاه معصوم دختر از قاب عکس تنهایی اش را بیشتر به رخ اش می کشید! صدای مردم را می شنید که می گفت: «صبور باش ! بلاها آدم را خالص می کند!»
آهی از دل کشید! می دانست دیگر دخترش دلتنگ نیست و حسرت آرزوهایش بر دلش نمانده!‌ کسی نمی دانست در خلوت گلزار شهدا میان مادر، دختر و بابا می گذرد!
کمی آن طرفتر کنار عکس مردی که سال ها فقط یک عکس بود دختری آرام خفته بود! دخترک دیگر دلتنگ نبود!
حالا هر دو پیش باباهایشان بودند!

عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۷
مجتبی ابراهیمی

امام جمعه موقت تهران مبلغ فطریه امسال را از سوی مقام معظم رهبری برای هر نفر سه کیلوگرم گندم، به ازای هر کیلوگرم ۲۵۰۰ تومان تا ۲۷۰۰ تومان اعلام کرد.

میزان فطریه امسال سال 1394 اعلام شد! , مبلغ فطریه 94


مبلغ فطریه امسال را بر اساس قوت غالب گندم هفت هزار و پانصد تا هشت هزار تومان اعلام کرد و یادآور شد: این مبلغ برای تهران و یا شهرهای بزرگ است چراکه باتوجه به قیمت پایین تر گندم آزاد در برخی شهرستان ها و روستاها قیمت فطریه نیز به تناسب در این مناطق کمتر از این حد است.

وی گفت: برای افرادی که قوت غالب آن ها برنج است نیز این مبلغ براساس هر نفر سه کیلوگرم برنج محاسبه می‌شود.

آیت الله امامی کاشانی با بیان اینکه «افراد برنج‌هایی با مبالغ مختلف را مصرف می کنند» توضیح داد: مبلغ زکات فطریه برای کسانی که قوت غالب آنها برنج است، بسته به نوع و قیمت برنج مصرفی متفاوت است، اما در مجموع مبلغ سه کیلو برنج معادل 15 هزارتوان برای هر نفر از قرار کیلویی 5 هزار تومان محاسبه می شود.

وی افزود: اگرچه قیمت برنج هم مانند قیمت نان در شهرستان‌ها کمتر از قیمت آن در تهران است اما با توجه به آنکه حتی در شهرستان ها هم برنجی ارزان تر از کیلویی 5 هزار تومان مصرف نمی شود بنابر این در این مناطق هم همان مبلغ 15 هزارتوان بعنوان فطریه در نظر گرفته می شود.

آیت الله امامی کاشانی با بیان اینکه زکات فطریه باید قبل از نماز عید فطر پرداخت شود تصریح کرد: در غیر این صورت فطریه باید تا قبل از ظهر پرداخت شود و چنانچه کسی تا پیش از زوال روز موفق به پرداخت فطریه نشد، باید مبلغ آن را کنار بگذارد تا بعدا به دست مستحق برساند.

آیت الله امامی کاشانی در مورد زکات فطریه دانشجویان و کسانی که در منزل پدر ساکن هستند گفت: کسانی که در خارج از کشور درس می خوانند یا زندگی می کنند و یا کسانی که داخل کشور در خانه پدر زندگی می کنند، چنانچه هزینه خود را از رئیس خانواده می گیرند در این صورت پرداخت فطریه به عهده پدر این افراد است و سکونت داخل یا خارج کشور تفاوتی در این مسئله ایجاد نمی کند.

امام جمعه موقت تهران درخصوص زکات فطریه‌ای که به سادات داده می شود، تاکید کرد: باید توجه داشت که فطریه افراد عام ویژه افراد عام است بنابراین زکات فطریه‌ای که از غیر سادات جمع آوری شده به سادات تعلق نمی گیرد.

آیت الله امامی کاشانی افزود: اگر رییس خانواده سید باشد، می تواند فطریه اعضا تحت پوشش را به سادات فقیر بدهد اما در صورتی که سرپرست خانواده عام باشد (سید نباشد) نمی تواند فطریه را به خانواده ای با سرپرست غیرسادات بپردازد.

وی درخصوص میزان کفاره روزه گفت: میزان این کفاره برای هر روز از ماه رمضان که فرد بیمار بوده و یک روزه را نگرفته، یک چهارک نان است که باید حتما به مستحق برسد و نمی توان پول آن را پرداخت کرد بطوریکه کفاره باید حتما بصورت نان به مستحق داده شود.

آیت الله امامی کاشانی در خصوص جمع آوری کفاره در صندوق هایی که در سطح شهر و یا در کنار محل های اقامه نماز عید فطر به جمع آوری مبلغ کفاره می پردازند، توضیح داد: اگر به مسئولین صندوق اطمینان داریم که آنها کفاره را به صورت نان در اختیار فقرا قرار می دهند، ریختن مبلغ کفاره به این صندوق ها اشکالی ندارد.

امام جمعه موقت تهران افزود: اگر بیماری این فرد در طول سال برطرف شود، علاوه بر پرداخت کفاره باید قضای آنرا نیز بجا آورد اما چنانچه بیماری برطرف نشد این مسئله از گردن او ساقط است.

آیت الله امامی کاشانی در پایان در مورد محل هزینه کرد زکات فطره خاطرنشان کرد: زکات فطریه هر شهر باید در همان شهر و به مصرف فقرای همان شهر برسد.
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۳
مجتبی ابراهیمی



سلام بر حسین و پیروانش

سلام برشهیدمحمد باقر برادر آسمانی ام

عجب سعادتی نصیبت گشت که بال های شهادت روزی ات شد ای کاش آن کلامی را که خداوند از وجودت شنید یا آن عمل را که در رفتارت دید من هم می دانستم و می فهمیدم تا معشوقت من را نیز بپذیرد اما افسوس که دنیای خاکی ورنگ لعابش گریبانم را گرفته است و مرا پای فرار از آن نیست برادر خوبم دعایم کن که بتوانم خودم را پیداکنم و دعا کن خداوند همه ما را ببخشید ای شفیع من به درگاه خدا سخت محتاج و منتظر دعایت هستم برادر شهیدم خدانگهدارت آمین.

                                                                                                                                           عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۵
مجتبی ابراهیمی

شهید

سلام این متن را ازنوشته های پدرم با اجازه خودشان برداشتم:

تا بحال اینقدر دلم برای کسی یا چیزی تنگ نشده بود که برای سنگرم تنگ شده

چون سنگر بهترین میعادگاه واقعی عاشقان بود

سنگرمکان شب زنده داریهای سبکبالان بود

عروجگاه برگزیدگان بود

سنگرفقط جانپناه نبود

سنگر نزدیکترین مکان به خدا بود

سنگرعشق بود... صفابود...

سنگرحجله بود... مروه بود... منا بود...

رازدار شهدا بود

ارسال شده توسط: زهرا - فرزند جانباز توحید علیزاده

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۹
مجتبی ابراهیمی


 

عید فطر، روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد

********************

استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان

 

و صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت...

********************

وقتی یادم میاد خیلی ها بودن که پارسال آخرین ماه رمضونشون رو تجربه کردن، دلم میگیره.... آخه شاید این بار نوبت من باشه که آخرین مهمونی ماه رمضون رو تجربه کنم...

********************

خدایا به ما توفیق ده تا از کسانی باشیم که حاصل دسترنج یکماه ی خود را در رمضان، از این به بعد هم حفظ کنیم.(آمین)

 **************************

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم .... اللهم عجل لولیک الفرج

********************

با پایان یافتن ماه رمضان، درهای رحمت خداوند بسته می شوند، مواظب باش لای در گیر نکنی!

********************

عید فطر مبارک. الان جلوی آینه بودم ماهو دیدم.

********************

کجایی؟؟ همه دارن رو پشت بوم دنبالت میگردن

 

آخه ماه من میخوان ببینن فراد عیده یا نه

*******************

می تونی چشماتو ببندی و منو تو ذهنت تصور کنی؟

 ...تونستی؟..


.عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۳
مجتبی ابراهیمی





عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۹
مجتبی ابراهیمی


گفت فقط دعا کنید پدرم شهید بشه
خشکم زد.
گفتم پسرم این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو 
و مادر و برادر رو کتک میزنه
امامشکل مااین نیست
گفتم: پسرم پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده
شروع میکنه دست وپاهای همهمون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه
حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.
حاجی دعاکنید پدرم شهید بشه وبه رفیقاش ملحق بش

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۲
مجتبی ابراهیمی

پرواز تا خدا

دیگر نمی خواهم زنده بمانم،                                                                                 

               من محتاح نیست شدنم،

                               من محتاج تو هستم خدایا!

بگو ببارد باران..

             کویر شوره زار قلبم سال هاست،

                                   که سترون مانده است،

من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم،

                       خدایا دوست دارم تنها بیایم،

                                             دوست دارم گمنام گمنام بیایم،

                                                                               دور از هر هویتی.

خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری،

                      خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام؟

خدایا! دوست دارم سوختن را،

                                  فنا شدن را،

                                             از همه جا جاری شدن را،

                                                                 به سوی کمال انقطاع روان شدن را...

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۹
مجتبی ابراهیمی


اهنگ سیدعلی از میثم مطیعی





چشم من و امر ولی           جان من و سیدعلی

عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۵
مجتبی ابراهیمی



شهادت


می گفت !!!!دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم 

 

یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم

یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است .

فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و و قت نماز گذشته ،

 همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت .

جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم .

دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو ا فتاد .

 دیدم گلو له ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ،

آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت . . .

عکس







برای دیدن صفحات دیگر از  گزینه های سمت چپ  گزینه صفحه اصلی راانتخاب کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۱
مجتبی ابراهیمی
عکس



خدایا نامه ام رو به دست امام حسین برسون 
سلام امام حسین مهربون...
من دختری کوچک هستم . پدرم جانباز موجی است... 
الان که دارم برای شما نامه می نویسم پدرم خوابیده آرومه آرومه . 
وقتایی که خوابه میام کنارش وباهاش حرف می زنم...
امام حسین شنیدم رقیه ی کوچولوت به آسمون ها رفته می خوام بهتون بگم ...
من حاضرم دختر شما بشم... 
به جاش حال بابام رو خوب کنید از شما خواهش می کنم می دونم که خیلی مهربونید امام حسین ...
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۲
مجتبی ابراهیمی

مادر شهید

منوچهر را فقط و فقط برای خودم می خواستم.

گفت: «بفرمایید، مامان خانم! چشمتتان روشن.»

دوباره اخم کردم؛ گفت: «دوست نداری مامان شوی؟»

طاقتم تمام شد. گفتم: «نه! دلم نمی خواهد چیزی بین من و تو جدایی بیندازد. هیچی، حتی بچه مان؛ تو هنوز بچه نیامده، توی آسمانی.»

منوچهر جدی شد و گفت: «یک صدم درصد هم تصور نکن کسی بتواند اندازه ی سر سوزنی جای تو را در قلبم بگیرد. تو فرشته ی دنیا و آخرت منی.»

واقعاً نمی توانستم کسی را بین خودمان ببینم. بعد از گذشت این همه سال هنوز هم احساسم فرق نکرده؛ اگر کسی بگوید من بیشتر منوچهر را دوست دارم، حسابی پکر می شوم.

بچه ها هم می دانند؛ علی، پسرم می گوید: «ما باید خیلی بدوییم تا مثل بابا توی دل مامان جا بشویم.»

می گویم: «نه، هر کسی جای خودش را دارد.»

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۸
مجتبی ابراهیمی

شهدا


سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
.
.
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
.
.
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
.
.

من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
.
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
.
.
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعدباران شهید حال خوشی دست نداد
.
.
ای شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده …

.
.
سری که هیچ سر آمدن نداشت آمد
بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد
بلند شد سر خود را به اسمان بخشید
سری که بر تن خود خویشتن نداشت آمد
.
.
هم قد گلوله توپ بود
گفتن : چه جوری اومدی اینجا ؟
گفت : با التماس !
گفتن : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری ؟
گفت : با التماس !
به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه ؟
لبخندی زد و گفت : با التماس !
وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدر التماس کرده !!!
.
.
گردان پشت میدون مین زمین گیر شد ، چند نفر رفتن معبر باز کنن …
15ساله بود ، چند قدم که رفت برگشت ، گفتن حتما ترسیده …
پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت : تازه از گردان گرفتم ، حیفه ، بیت الماله و پا برهنه رفت !
.
.
مکه برای شما ، فکه برای من !
بالی نمی خواهم ، این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند …
شهید اوینی

پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو میکرد …
پرسیدم : دنبال چی میگردی ؟
گفت :سربند یا زهرا !
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟
گفت : نه ! آخه من مادر ندارم …
.

.
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم !

.
.
زیبایی رمز ماندگاریست و سادگی رمز زیبایی …
شهداچه ساده و زیبا بودند !
.
.
انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید
ما چه میدانیم دلتنگی غروب جمعه را ؟
.
.
مادر پول و طلاهاشو داد و از در ستاد پشتیبانی جنگ خارج شد مسوول مربوطه فریاد زد : مادر رسیدتون !!!
مادر خندید و گفت : من برای دادن دوتا پسرم هم رسید نگرفتم …
.
.
آب جیره بندی شده بود آن هم از تانکری که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود ، مگر میشد خورد ؟
به من آب نرسید ، لیوان را به من داد و گفت : “من زیادتشنم نیست ، نصفش رو خوردم بقیه ش رو تو بخور ، گرفتم و خوردم”
فرداش بچه ها گفتن که جیره هرکس نصف لیوان آب بود !
.
.

رفته بودیم شبی سمت حرم یادت هست‌ ؟
خواستم مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟
توی این عکس به جا مانده عصا دستم نیست‌
پیش از آن حادثه پای دگرم یادت هست‌ ؟
رنگ و رو رفته ترین تاقچه خانه مان‌
مهر و تسبیح و کتاب پدرم یادت هست‌ ؟
خانه کوچکمان کاهگلی بود ، جنون‌
در همان خانه شبی زد به سرم یادت هست‌ ؟
قصد کردم که بگیرم نفس دشمن را
و جگرگاه ستم را بدرم یادت هست‌ ؟
خواهر کوچک من تند قدم بر میداشت‌
گریه می کرد که او را ببرم یادت هست‌ ؟
گریه می کرد در آن لحظه عروسک میخواست‌
قول دادم که برایش بخرم ، یادت هست‌ ؟
راستی شاعر همسنگرمان اسمش بود
اسم او رفته چه حیف از نظرم یادت هست‌ ؟
شعرهایش همه از جنس کبوتر ، باران‌
دیرگاهی است از او بی خبرم یادت هست‌ ؟
آن شب شوم ، شب مرده ، شب دردانگیز
آن شب شوم که خون شد جگرم یادت هست‌ ؟
توی اروند در آن نیمه شب با قایق‌
چارده ساله علی ،‌ همسفرم یادت هست‌ ؟
ناله ای کرد و به یک باره به اروند افتاد
بعد از آن واقعه خم شد کمرم یادت هست‌ ؟
سرخ شد چهره اروند و تلاطم می کرد
جستجوهای غم انگیز ترم یادت هست‌ ؟
مادرش تا کمر کوچه به دنبالم بود
بسته ای داد برایش ببرم یادت هست‌ ؟
بعد یک ماه همان کوچه ، همان مادر بود
ضجه های پسرم ، هی پسرم یادت هست‌ ؟
چارده سال از آن حادثه ها می گذرد
چارده سال چه آمد به سرم یادت هست‌ ؟
توی این صفحه به این عکس کمی دقت کن‌
توی صف از همه دنبالترم یادت هست‌ ؟
لحظ ‌ای بود که از دسته جدا افتادم‌
لحظه ای بعد که بی بال و پرم یادت هست‌ ؟
اتفاقی که مرا خانه نشین کرد افتاد
و نشد مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟
“.
.
اول پاییز بود و در کلاس
دفتر خود را معلم باز کرد
بعد با نام خدای مهربان
درس اول آب را آغاز کرد
گفت بابا آب داد و بچه ها
یک صدا گفتند بابا آب داد
دخترک اما لبانش بسته ماند
گریه کرد و صورتش را تاب داد
او ندیده بود بابا را ولی
عکس او را دیده در قابی سپید
یادش آمد مادرش یک روز گفت
دخترم بابای پاکت شد شهید
مدتی در فکر بابا غرق بود
تا که دستی اشک او را پاک کرد
بچه ها خاموش ماندند و کلاس
آشنا شد با سکوتی تلخ و سرد
دختری در گوشه ای آهسته باز
گفت بابا آب داد و داد نان
شد معلم گونه هایش خیس و گفت
بچه ها بابای زهرا داد جان
بعد روی تخته سبز کلاس
عکس چندین لاله زیبا کشید
گفت درس اول ما بچه ها
درس ایثار و وفا ، درس شهید
مشق شب را هر که با بابای خود
باز بابا آب داد و نان نوشت
دخترک اما میان دفترش
ریخت اشک و “داد بابا ، جان” نوشت


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۲
مجتبی ابراهیمی

عکس

 

 

یه روز که دوستانش داشتن توی نی زارها دنبال پیکر شهدا میگشتن ، مشاهده میکنن که یه جمجمه روی یکی از نی ها هست ، 

یعنی نی رشد کرده و جمجمه رو باخودش بالا آورده ...! 

متوجه میشن که حتما زیر نی باید پیکر یکی از شهدا باشه ، 

وقتی پیکر رو پیدا می کنن توی وصیت نامه این شهید بزرگوار جمله ای نوشته بود و اون جمله این بود: 

« دوست دارم مثل امام حسین(ع) سرم روی نی رود...»


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
مجتبی ابراهیمی

حتما ببینید


دریافت
عنوان: کلیپ
حجم: 15.6 مگابایت
 
 
عکس

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۶
مجتبی ابراهیمی

رهبر
پاسخ مقام معظم رهبری به نامه رئیس جمهور درباره مذاکرات هسته ای
مقام معظم رهبری به نامه رئیس جمهور درباره مذاکرات هسته ای پاسخ دادند.

به گزارش قرارگاه سایبری شهادت  به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پاسخ به نامه حجت الاسلام و المسلمین روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در خصوص مذاکرات هسته ای، با تشکر از زحمات فراوان رئیس جمهور و با قدردانی از تلاش پیگیر و پر طاقت هیئت مذاکره کننده‌ی هسته‌ئی، به سرانجام رسیدن این مذاکرات را گامی مهم خواندند و با اشاره به غیرقابل اعتماد بودن برخی از شش دولت طرف مقابل در مذاکرات، تأکید کردند: لازم است متنی که فراهم آمده با دقت ملاحظه و در مسیر قانونی پیش‌بینی شده قرار گیرد و آنگاه در صورت تصویب، مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود.

رهبر معظم انقلاب همچنین تأکید کردند که از ملت عزیز انتظار دارم که همچنان وحدت و متانت خود را حفظ کنند تا بتوان در فضای آرام و خردمندانه به منافع ملی دست یافت.

متن نامه رئیس جمهور و پاسخ رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:


بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی
حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی
با سلام و تحیات وافره

خداوند عزیز و عزت بخش را شاکرم که توفیق آن را نصیب کرد که پایان موفقیت آمیز و عزتمندانه مذاکرات هسته ای را به حضور ملت سربلند ایران و رهبر معظم انقلاب اسلامی اعلام نمایم. این توفیق الهی که حاصل حضور و استقامت تمام عیار ملت بزرگ ایران و هدایت رهبر فرزانه انقلاب بوده است، به برکت حماسه سیاسی مردم و انتخاب رویکرد تعامل سازنده با جهان، و در پی بیست و سه ماه تلاش مداوم در عرصه های اقتصادی و سیاست خارجی، ایران اسلامی را در تثبیت حقوق هسته ای خود به پیروزی رساند و شرایط را برای رفع تحریم ظالمانه و حرکت پرشتاب کشور در مسیر توسعه و پیشرفت و اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی فراهم نمود.

این دستاوردها وقتی حاصل شد که قدرتهای بزرگ متوجه شدند سلاح تحریم نه قادر است سرمایه اجتماعی را از بین ببرد و نه میتواند مانع از پیشرفت های ایران در عرصه هسته ای شود. رمز موفقیت ما در این عرصه، اتحاد و اجماع داخلی و تلاش و حرکت تحت ارشادات رهبر معظم انقلاب بود. این تجربه، بار دیگر اهمیت نقش بی بدیل رهبری به عنوان محور وحدت جامعه را در هدایت کشور در شرایط طوفانی نشان داد. این پیروزی بیش از همه، مرهون فداکاری های مردم شریف ایران، و بویژه شهدای مظلوم صنعت هسته ای است که پس از سال ها استقامت و شکیبایی، ثمره شیرین مجاهدتهای خود را خواهند چشید.

در حالی که دشمنان کشور در پی آن بودند که با پیش بردن پروژه ایران هراسی، کشور را در عرصه جهانی منزوی و آسیب پذیر کنند، ما نه تنها پروژه ایران هراسی را با شکست مواجه کردیم بلکه طی این فرایند، موقعیت بین المللی کشور چنان ارتقاء پیدا کرد که جامعه جهانی اکنون مشتاقانه در پی آن است تا در زمینه های مختلف وارد گفتگو و همکاری با ایران شود. این توافق به خوبی نشان داد که ما می توانیم در عین حفظ عزت کشور و با رعایت خطوط قرمز نظام، با قدرتهای جهانی وارد گفتگو شویم و با برخورداری از اعتماد به نفس مبتنی بر حقانیت مواضع و توانمندیهای دیپلماتیک، قدرتهای جهانی را به پذیرش مواضع منطقی خود ناگزیر سازیم.

این دستاورد بی نظیر در تاریخ روابط بین الملل که همه قطعنامه های تهدیدآمیز شورای امنیت را در نتیجه مذاکره کنار می نهد و زمینه را برای همکاری بین المللی -حتی در حوزه هسته ای- می گشاید، درس بزرگی برای منطقه ما نیز به همراه دارد که راه حل مشکلات سیاسی منطقه نیز نه با تجاوز و کشتار و تروریسم، بلکه با مذاکره و مشارکت واقعی مردم به دست خواهد آمد.

لازم می دانم با سپاس از هدایتهای هوشمندانه و حمایتهای مستمر و صریح جنابعالی، از گروه مذاکره کننده که با صلابت و کفایت توانستند همه سیاستهای ابلاغی و خط قرمزهای تعیین شده نظام را با تلاش خستگی ناپذیر خود رعایت کنند و سربلندی مردم صبور و فداکار ایران را در سنگرهای مذاکراتی به نمایش بگذارند تشکر نمایم.

بی شک برای دستیابی به مراحل بعدی این حرکت و اجرای مراحل مختلف این توافق تا رسیدن به همه خواسته های ملت و رفع کامل همه تحریمهای ظالمانه، همچنان نیازمند وحدت و انسجام داخلی و ایستادگی و مقاومت و اقدام هوشمندانه تحت زعامت حضرتعالی می باشیم. تردید ندارم که با هوشیاری ملی و همدلی و همزبانی ملت و دولت، عنایت و نصرت الهی همچون همیشه شامل حال این نظام مقدس خواهد بود و این ملت نجیب و صبور را به اهداف بلند خود خواهد رساند. من الله التوفیق و علیه التکلان.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
حسن روحانی
23/ تیر/1394



پاسخ مقام معظم رهبری به نامه رئیس جمهوری

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای رئیس جمهور

با سلام و تحیت و تشکر از زحمات فراوان جنابعالی، اولا لازم میدانم از تلاش پیگیر و پر طاقت هیئت مذاکره کننده‌ی هسته‌ئی صمیمانه تشکر و قدردانی کنم و پاداش الهی را برای آنان مسألت نمایم، سپس، به سرانجام رسیدن این مذاکرات، گام مهمی است، با این حال لازم است متنی که فراهم آمده با دقت ملاحظه و در مسیر قانونی پیش‌بینی شده قرار گیرد و آنگاه در صورت تصویب، مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود.

به خوبی میدانیم که برخی از شش دولت طرف مقابل به هیچ رو قابل اعتماد نیستند.

از ملت عزیز انتظار دارم که همچنان وحدت و متانت خود را حفظ کنند تا بتوان در فضای آرام و خردمندانه به منافع ملی دست یافت.

والسلام علیکم و رحمة الله
سیّد علی خامنه‌ای
24/ تیر/1394


عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۴
مجتبی ابراهیمی
 دفترچه گناهان شهید

در تفحص شهدا،دفترچه ی یک شهید 16 ساله که گناهان

 هر روزش را در آن می نوشت پیدا شد.


برای یک هفته:

شنبه:بدون وضو خوابیدم

یکشنبه:در جمع بلند خندیدم

دوشنبه:وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم

سه شنبه:نماز را سریع خواندم

چهارشنبه:فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت

پنجشنبه:ذکر روز را فراموش کردم

جمعه:به جای هزار صلوات 700 صلوات فرستادم

در مورد این خاطره فقط میتوانم بگویم:

***شهدا شرمنده ایم***
عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۱
مجتبی ابراهیمی

مادر شهید



عکس اول را در آورد: این پسر اولم محسن است.


عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.

عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ 

رفت بگوید این پسر سومم.. سرش را بالا آورد ....

دید شانه های امام(ره) دارد می لرزد...

 امام(ره) گریه اش گرفته بود ...

فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:

چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم...
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۹
مجتبی ابراهیمی
اللهم عجل الولیک الفرج
مــنتی بر ســر ما هم بگذاری ، بد نیست

آه،کم چشم به راهم بگذاری ، بد نیست
.
.
.
.
.
.
.
.
اقا هم گفت: آه، کم خون به دل من بگذاری ، بد نیست !!!

اللهم عجل لولیک الفرج
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۰
مجتبی ابراهیمی
شهید خرازی

استغفرالله!!! 

خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، 

به فریادم برس !!!

خدایا دل شکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توکل دارم

خدایا ! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم.....

 خدایا ! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ...

قسمتی از وصیت نامه شهید خرازی ....


پی نوشت : چ راز و نیاز هایی !!! چ استغفار هایی !!! وقتی شهید خرازی اینطوری از خدا طلب عفو و رحمت میکنه....
توی دعای کمیل هم که امام علی (ع) اونطوری با خدا راز و نیاز میکنه
پس ما چ میکنیم؟کجاییم ما ؟!
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۲
مجتبی ابراهیمی

عکس

آن روز ...

بگشوده بال و پر ...

با سر به سوی وادی خون رفتی

گفتی: «دیگر به خانه باز نمی گردم

امروز من به پای خودم رفتم

فردا شاید مرا به شهر بیارند

بر روی دست ها ...

اما ...


حتی تو را به شهر نیاوردند !!!

گفتند:

«چیزی از او به جای نمانده است جز راه ناتمام»

عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۵
مجتبی ابراهیمی


مردانه رفت

اندازه پسر خودم بود ...

سیزده چهارده سال سن داشت ....

وسط عملیات یدفعه نشست ...

گفتم : حالا چه وقت استراحته ؟!!

گفت : بند پوتینم شل شده.  میبندم و راه میفتم ...

نشست ولی بلند نشد ....

هردوپایش تیر خورده بود 

ولی برای روحیه ما چیزی نگفت !!!
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۸
مجتبی ابراهیمی


شهید احمدی روشن

چند ماه بخاطر تعلیق غنی سازی سایت نطنز تعطیل بود ...


ولی مصطفی انجا رو رها نکرد ....

یک روز امد خانه و گفت : به خدا یه کاری کردن ما کارو ببوسیم و بزاریم کنار !!!

- چطور بابا ؟!

- اومدن در سایت رو مهر و موم کردن ابن خدا نشناس ها !!!

کاری کردن ما از بغل سایت هم نمیتونیم رد شیم !!! دارن عکس برداری میکنن....

دولت جدید که امد ... و تعلیق را برداشت ....

غوغایی بود توی وجودش ... چسبید به کار !!
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۰
مجتبی ابراهیمی



دعای مادر

پدر نداشت...  از کسی هم حساب نمی‌برد


مادر پیرش هم نمی‌توانست کاری کند. هیکلش درشت بود و بزن بهادر... 

هیچ‌کس جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... سند خانه همیشه روی طاقچه بود

مادرش تقریبا ماهی یک بار برای سند گذاشتن به کلانتری محل می‌رفت! رییس کلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود!

با تمام این‌ها مادرش هر وقت می‌خواست دعا کند،

می‌گفت: «خدایا! شاهرخ مرا از سربازان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده... 

خدایا عاقبت به خیرش کن...» دیگران به او می‌خندیدند و می‌گفتند: «شاهرخ و سربازی امام زمان...؟!»

تا این که دعای مادر اثر کرد و شاهرخ شد عاشق امام خمینی (رحمت الله علیه). پای سخنرانی امام گریه می‌کرد.

 رفت جبهه... 

شده بود سرباز حقیقی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)...

شهید که شد حتی پیکرش هم پیدا نشد؛ 

شاید ...

می‌خواست حضرت (زهرا سلام الله علیها) برایش مادری کند.
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۶
مجتبی ابراهیمی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۹
مجتبی ابراهیمی


تو هم به دلتنگی هایم اضافه میشوی...                                                             

مثل تمام دلتنگی هایم...

تو کمی با بقیه دلتنگی هایم متفاوتی...تورا میبینم از رسانه و ...

وقتی چهره ی نورانی تو آرامش به قلبم میدهد وقتی صلابت حرفهایت دلم را قرص

میکند کمی از نگرانی هایم کاسته میشود.




رهبر

خیالم راحت است که امام مهدی بی یار نیست.سید علی میخواهد مقداد واباذر را

تداعی کند.گاهی بخاطر مظلومیتت اشک هایم ناخودآگاه پذیرایم میشود.

ولی وقتی موج جوانان عاشقکه سربند لبیک یا خامنه ای دارند و برای وصال با تو

به هر دری میزنند‌ از تلویزیون میبینم به ذوق می آیم.

راه دیگری برای دیدارت نمی یابم.خوشحالم که با داشتن ستاره ای چون تو دلیلی

برایگم شدن راه ندارم.

دیدار روی ماهت یک فیض آسمانی ست.کمی بیشتر به تلویزیون بیاو نگذار همین

دلخوشی امبه خاک سپرده شود. آقای من عاشقانه دوستت دارم.

این دلنوشته ناچیز تقدیم به رهبرم سید علی

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۲
مجتبی ابراهیمی

مذاکرات


خط قرمزهایی که به صراحت در توافق وین نقض شده‌اند



 

به گزارشقرارگاه سایبری شهادت، رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان نظام ضمن حمایت از تیم مذاکره کننده ی هسته ای، خطوط قرمز مذاکرات را مجددا مورد تاکید قرار دادند، بنابراین انتظار می رفت که تیم مذاکره کننده که مورد حمایت قاطع رهبر انقلاب قرار دارد و القابی نظیر «غیور» و «شجاع» و  «امین» را از...


 

به گزارشقرارگاه سایبری شهادت،رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان نظام ضمن حمایت از تیم مذاکره کننده ی هسته ای، خطوط قرمز مذاکرات را مجددا مورد تاکید قرار دادند، بنابراین انتظار می رفت که تیم مذاکره کننده که مورد حمایت قاطع رهبر انقلاب قرار دارد و القابی نظیر «غیور» و «شجاع» و  «امین» را از ایشان دریافت کرده است حداقل نمکدان نشکند و به این خطوط قرمز پایبند باشد. اما بررسی های اولیه متن رسمی برجام نشان می دهد که حداقل ۶ مورد از خطوط قرمز اعلام شده توسط رهبر انقلاب در توافق وین نقض شده است. در ادامه این خطوط قرمز و موارد نقض آن ها به همراه شماره صفحه بخش مورد نظر در متن برجام(برنامه ی جامع اقدام مشترک) مرور خواهد شد:


خط قرمز اول: ما برخلاف اصرار امریکایی‌ها محدودیتهای بلند مدت ۱۰، ۱۲ ساله را قبول نداریم و مقدار سالهای مورد قبول محدودیت را به هیئت مذاکره کننده گفته‌ایم.


خط قرمز دوم: زمانهای ۱۵ سال و ۲۵ سال که دائماً می‌گویند برای فلان چیز را هم ما قبول نداریم. این زمان مشخص است و تمام خواهد شد.


 

امام خامنه ای

موارد نقض شده در برجام:


آژانس برای ۲۵ سال، سنگ معدن تغلیظ شده ی اورانیوم تولید شده توسط ایران را در همه ی کارخانه ها مورد نظارت و دیده بانی قرار خواهد داد.(ص۱۰)

آژانس برای ۲۰ سال لوله های سانتریفیوژ ایران را مورد نظارت و محدودیت قرار خواهد داد. (ص۱۰)


ایران برای ۱۵ سال دست به باز فرآوری سوخت نخواهد زد و هیچ تاسیساتی برای این کار نخواهد ساخت.(ص۲۵)


ایران برای ۱۵ سال در تولید فلزات اورانیوم و پلوتونیم و همچنین متالوژی این فلزات شرکت نخواهد کرد.(ص۲۶)


ایران برای ۱۰ سال فقط ۵۰۶۰ سانتریفیوژ نسل ۱ و فقط در نطنز خواهد داشت.(ص۲۷)

ایران برای ۱۵ سال تنها تا ۳٫۶۷ درصد می تواند غنی سازی کند(ص۲۷)


ایران برای ۱۰ سال به تست سانتریفیوژ IR-4 به صورت تک و آبشار ۱۰ تایی ادامه خواهد داد.(ص۲۸)

ایران برای ۱۰ سال به تست سانتریفیوژ IR-5 به صورت تک ادامه خواهد داد.(ص۲۸)


ایران برای ۱۵ سال همه ی تست های همراه با اورانیوم سانتریفیوژ های خود را تنها در نطنز و همه ی تست های مکانیکی سانتریفیوژهای خود را در تنها در مجتمع تهران و نطنز انجام خواهد داد.(ص۲۹)


ایران برای ۱۵ سال هیچ غنی سازی و هیچ ماده ی هسته ای در فردو نخواهد داشت.(ص ۳۱)


ایران برای ۱۵ سال  تنها ۱۰۴۴ سانتریفیوژ نسل ۱ در فردو خواهد داشت.(ص۳۱)


ایران بعد از ۱۰ سال به نصب زیرساخت های ضروری سانتریفیوژهای IR-8 در نطنز اقدام خواهد کرد.(ص۳۳)


ایران برای ۱۵ سال ذخایر اورانیوم غنی شده ی ۳٫۶۷ درصد خود را به کمتر از ۳۰۰ کیلوگرم محدود خواهد کرد.(ص۳۴)


ایران برای ۱۵ سال تاسیساتی برای تبدیل سوخت به گاز UF6 نخواهد ساخت.(ص۳۵)


خط قرمز سوم: هدف آنها این است که جمهوری اسلامی را در باب ظرفیت غنی‌سازی مثلاً – که یکی از مسائل است – به ده هزار سو راضی کنند، منتها از پانصد سو و هزار سو شروع کرده‌اند، که حدود ده هزار سو مثلاً محصول حدود ده هزار سانتریفیوژ – همین قدیمی‌هایی که از قبل داشتیم و داریم – است. هدف آنها این است. مسئولین ما میگویند ما به ۱۹۰۰۰۰ سو احتیاج داریم. ممکن است این نیاز مال امسال و دو سال دیگر و پنج سال دیگر نباشد، اما این نیاز قطعی کشور است.


مورد نقض شده در برجام:



ایران برای ۱۰ سال فقط ۵۰۶۰ سانتریفیوژ نسل ۱ و فقط در نطنز خواهد داشت.(ص۲۷)


خط قرمز چهارم: تحریم‌های اقتصادی، مالی و بانکی چه مربوط به شورای امنیت، چه کنگره امریکا و چه دولت امریکا باید فوراً هنگام امضای موافقتنامه لغو و بقیه تحریم‌ها هم در فواصل معقول برداشته شود.


خط قرمز پنجم: لغو تحریم‌ها نباید به اجرای تعهدات ایران منوط شود، نگویند شما تعهدات را انجام دهید بعد آژانس گواهی دهد تا تحریم‌ها لغو شود، ما این مسئله را مطلقاً قبول نداریم. اجرائیات لغو تحریم‌ها باید با اجرائیات تعهدات ایران متناظر باشد.


خط قرمز ششم: ما با موکول کردن اجرای تعهدات طرف مقابل به گزارش آژانس مخالفیم. چون آژانس بارها و بارها ثابت کرده مستقل و عادل نیست، بنابراین ما به آن بدبین هستیم. می‌گویند «آژانس باید اطمینان پیدا کند» این چه حرف نامعقولی است؟ چگونه اطمینان پیدا کند مگر اینکه وجب به وجب این سرزمین را بازرسی کند.


موارد نقض شده در برجام:


تحریم های شورای امنیت، توسط قطعنامه جدیدی که برجام را تایید می کند همزمان با تایید آژانس بر اجرای اقدامات توافق شده هسته ای ایران خاتمه خواهد یافت.(ص۱۱)


اتحادیه اروپا تحریم های مرتبط با هسته ای مالی و اقتصادی خود را همزمان با تایید آژانس بر اجرای اقدامات توافق شده هسته ای ایران خاتمه خواهد داد. (ص۱۱)


اتحادیه اروپا تحریم های مرتبط با اشاعه را ۸ سال پس از اینکه آژانس به این نتیجه رسید که همه ی مواد هسته ای در ایران صلح آمیز است خاتمه خواهد داد.(ص۱۲)


آمریکا، در اجرای تحریم هایی که در پیوست ۲ آمده است همزمان با تایید آژانس بر اجرای اقدامات توافق شده هسته ای ایران وقفه ایجاد می کند. (ص۱۲)




عکس

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۴
مجتبی ابراهیمی



حجاب





بندگـی ام را آشکــارا به رُخ می کشـم
لذتـش بیشـتر است،
از آزادی یـواشکـی تـو...
مـدام به یادتــ باشد:
و خداوند بر همه چیـز آگـاه است...



عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۸
مجتبی ابراهیمی

شهیدامینی


امروز فقط برای تو می نویسم شهید من...

باز هم، دلم در هوای نوشتن از تـــو موج میزند...

آرام نمی گیرد، دل تنگ است و بی قرار...

می دانی که دوری از اینجا چه بر سر دلم آورده است...جایی که سه سال لحظاتی را برای نوشتن مطالب تجربه کردم که هیچ گاه از یاد نخواهم برد...با اشک های موقع نوشتن مطالب اینجا زندگی کردم...

من که بی لیاقت ترینم...می دانم....مطمئنم که عنایت شهدا بوده برای نوشتن مطالبی که خودشون مدیریت میکردند....وگرنه من....
می روم نه بخاطر حرف دیگران...نه به خاطر اذیت ها...نه بخاطر کم آوردن....بخاطر اینکه نمیتونم دیگه اینجا برای دلم بنویسم....حرف های دلم را بگویم....بعضی ها اینجا رو با زندگی شخصی من اشتباه گرفتند...می روم...شاید یه روزی برگشتم...شاید هم هیچ بازگشتی نباشه...همه چیز بستگی به.....

روزی که اینجا شروع به نوشتن کردم...من بودم و زندگی شهدا و دل نوشت هایم و درددل هایم برای تو....اما....

حرفهای من برای تو بماند در دلم....می دانی حال این روزهایم را...حال دلم را دریاب...این دل هم طاقتی دارد خوش انصاف...

تا کی من باشم و عکس تو و بغضم...؟؟؟

تا کی من باشم و اشک هایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و دردهایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و نوشته هایم برای تو و بی جواب ماندن اش...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

می دانی که دارم ذره ذره در این بی" تو" یی ها می میرم....

یک سینه حرف دارم اما اشک هایم...اصلا بگذار بقیه اش را نقطه چین بگذارم ..................................................................................

نیازی به اینجا گفتن نیست...تو که خود می دانی همه چیزم را مهربانم...

بگذار برای آخرین بار پی نوشت هایم را برای تو بنویسم بهترینم.....

برای تو می نویسم دایی ولی الله و عمو مسلمم تو را دوست داشتن اگر خطاست به تعداد باران خطا میکنم...

برای تو می نویسم مهربانم...من سطرِ به سطرِ این ثانیه هایِ بی توِ با یادِ تو بودن را زندگی کرده ام...

برای تو می نویسم تمام دلم....من از در کنار تو بودن چیزی را به خاطر ندارم ،ولی "با تو بودن "و "به یادت بودن "را بسیار به خاطر دارم....

برای تو می نویسم روشنی چشمم،گرمی دلم...این قلب من و نگاه تو....

می روم از درد دوری ات بمیرم...

حلالم کن....

دعایم کن...

شفاعتم کن...

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۲
مجتبی ابراهیمی


دلم هوای عباس کرده

اومد پیشم گفت: خیلی دلم گرفته. روضه میخونی؟؟؟ شاید دیگه فرصت نباشه!!

گفتم! برو شب عملیاته! خیلی کار دارم!!

رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقیقه!! خواهش میکنم.

3تایی نشستیم

گفتم:چه روضه ای؟

گفت:دلم هوای عباس کرده!

منم شروع کردم!

ای اهل حرم میر علمدار نیامد.علمدار نیامد!

سقای حرم سید و سالار نیامد.علمدار نیامد!

کلی وقت با همین2بیت گریه کردند.رهاشون کردم ب حال خودشون!

عملیات با رمز یا ابالفضل العباس شروع شد.

بیسیم زدم وضعیتشو بپرسم

گفتند:چند لحظه قبل شهید شد با دست بریده و نارنجک به دست !
عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۵
مجتبی ابراهیمی

مردان ابدی



اولین بار بود که می رفتم جبهه ...

شب قدر که رسید ، به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم مراسم احیاء

جمعیت رو که دیدیم تعجب کردیم

از مجموع 350 نفر افراد گردان ، فقط بیست نفر اومده بودن

شب دوم هم همین طور بود

برام سؤال شده بود که چرا بچه ها برا احیا نیومدن

با خودم گفتم نکنه خبر نداشته باشن...؟!

... از محل برگزاری احیاء اومدم بیرون

پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت

به سمت صحرا حرکت کردم

نزدیک شیارها که رسیدم ، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته

قرآن رو روی سرش گرفته و زمزمه می کنه

مراسم احیاء از بلندگو پخش میشد

بچه ها صدا رو می شنیدن و توی تنهایی و تاریکی حفره ها ، با خدا راز و نیاز می کردن

تازه فهمیدم داستان اون جمعیت کم توی محل برگزاری مراسم چیه...

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۸
مجتبی ابراهیمی
شهید


اسیر شده بودیم،ما رو بردند اردوگاه العماره ...

داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم .معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.

جمله ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود

با خوندنش مو به بدنم راست شد !!!

روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:

مادر ! من از تشنگی شهید شدم !...
عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۹
مجتبی ابراهیمی

"رغبتــــم ســــوی بتان است ولیکـــن دو سه روز...

از پی مصلحتـــــی چنــــد مسلمــــان شده ام...!!!"

خوب ک به شعر بالا دقـــــــت میکنم...

میبینم این یه بیت خیلی وقتــــــــا...

شرح حال خودم و شایدم خیلی از دوستانه...!

دلبستگی های کوچیک و بزرگی که داریم

و تعلقات ما به دنیا...

همه و همه ما رو از اون هدفی که براش به این دنیا اومدیم دور میکنن...

دنیاگرایی و مصرف گرایی چیزایی که باعث شده آرمانهای ما تغییر کنه...

 و با تغییر آرمانهامون سبک زندگی مون هم تغییر کرده...و....

کلا اون ی بیت خیلی حرفــــــا داره دیگ...

در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم...!

 **شاید تکمیل شد...

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجتبی ابراهیمی

یامهدی


تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم


کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم

اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است


من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم

من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم


درون سینه ما عشق یخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
ب برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۲
مجتبی ابراهیمی

 


کربلا

    تو میروی سفر اما روایتش با ما

    روایت پر سوز ، پر ز غربتش با ما ..

 

    پیاده رفتن تا کربلا برای شما

    و صورتی پر اشک آه و حسرتش با ما

 

    شلوغی حرم اربعین برای شما

    دل و سه کنج اتاق ، اوج خلوتش با ما

 

    ضریح در بغل و بوسه ها برای شما

    زهی نبود سعادت ملامتش با ما

 

    خوش آن دمی که ببینم که گویدم ارباب ...

    دلی شکسته است اینجا ، حاجتش با ما ...

 

 

                                       پی نوشت : باز هم توفیق نداشتیم کربلا رو از نزدیک ببینیم با اینکه بیشتر دوستام رفتن ...

عکس

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۷
مجتبی ابراهیمی

دشـــــــــمــــــــــــن بــــــــــدانــــــــــد کـــــــــــــــه :
هـفـــت آســـمـان و اوج فــلــک را کـــه رد کـنــــد قــدش نمی رســد که رهـبـــــر مــا را رصـــد کـنـــد ...


رهبر


رهبر من نور چشمان من است / عشق او آیین و ایمان من است

ذوالفقار حیدری در دست او / طاعتش میثاق و پیمان من است

سیدی از نسل پاک فاطمه / هم ز نسل شیر یزدان من است

در ولایت وارث آل نبی / جانشینی از امامان من است

همچو مه تابد به قلب شیعیا ن / نائب خورشید پنهان من است

در هدایت سوی حق آرد مر ا / این هدایت سمت قرآن من است

دوستانش دوست می دارم همی / دشمن او دشمن جان من است

آنکه مهر او ندارد در وجو د / بی گمان همکیش نادان من است

در سخن چون ابر می بارد به دل / در کویر خشک باران من است

در حضورش موج دریا دیده ام / در کلامش راحت جان من است

در نگاهش غرق دریا می شو م / واژه هایش در و مرجان من است

قلب تارم را صفایی می دهد / جامع فکر پریشان من است

من مرید آن دل وارسته ام / او مراد و پیر عرفان من است

بوی یوسف می دهد پیراهنش / گرچه خودیعقوب کنعان من است

من چو بلبل او چو باغ پر زگل / من چوبرگ او سرو بستان من است

آرزوی دیدنش دارم به دل / در فراقش شهر زندان من است

ای خوش آن روزی که بینم رهبرم / ساعتی در خانه مهمان من است

هرگز ای یاران دعایش می کنید / شب نمازش ذکر یاران من است

روی خوبش با دو چشمت دیده ای / چهره اش چون ماه تابان من است

غرق دریای تهاجم را چه غم / ناجی کشتی ز طوفان من است

گر چه دشمن نقشه ها دارد بسی / حامی او حی سبحان من است

در امانت او ‹‹ امین ›› انقلا ب / در شجاعت شیر میدان من است

راه او باشد ره پیر خمین (ره) / رهرو راه شهیدان من است

افتخار ما بود ‹‹ سید علی ››/ سرور من جان جانان من است

چون فقیه وعالم است ودین شناس / مرجع تقلید دوران من است

روز ششم ماه تیر از سال شصت / رهبرم جانباز ایران من است

ای خداوندا نگهدارش تو با ش / چون دعای او نگهبان من است

شعر امروزم که وصف رهبر است / بهترین اشعار دیوان من است

پیروانش نی به پاکستان و هند / درفلسطین است و لبنان من است

گوئیا مهدی(عج) چنین گوید که او / بهترین اصحاب و یاران من است




عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۳
مجتبی ابراهیمی

 


برگه هویت


شاید لباس را زود به زود بشود عوض کرد یا خانه را فروخت ولی «فرهنگ» و «اخلاق» هویت ماست.

نباید به این زودی و سادگی، شخصیت و هویت خود را بفروشیم و عوض کنیم.

برای مقاومت در برابر سیل تهاجم فرهنگی باید «سدّ ایمان» زد و از مرز عقیده و و اخلاص و فرهنگ حجاب و

عفاف نگهبانی کرد.

خودباختگان در برابر فرهنگ بیگانه، به راحتی «خدا» را هم می‌بازند.

برگه‌ی «هویت» خود را گم نکنیم!                                                                                                                                                                                                                                                               

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۲
مجتبی ابراهیمی

شهید مهدی زاده

میخواستم بزرگ بشم...
درس بخونم مهندس بشم...
خاکمو آباد کنم ...
زن بگیرم...
مادر و پدرمو ببرم کربلا...
... دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم
خب نشد...باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم
رفتم که ...
دروغ نباشه
احترام کم نشه
همدیگرو درک کنیم
ریا از بین بره
دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم
الان اوضاع چطوره....؟

 

تخریب چی نوجوان شهید کاظم مهدیزاده
شهادت، عملیات کربلای1 - مهران- ارتفاعات قلاویزان

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۲
مجتبی ابراهیمی

عفت


اسمش شد مـــــــــد...
شلوار لی را برایمان فرستادند؛اول هم زیاد بد نبود...
بعد شد آفت غیرت وحیا...

پسرانه اش از بالا کوتاه شد ودخترانه اش از پایین....
چاردشد مانتو های بلند؛مانتو ها ذره ذره آب رفت...حالا دیگر باید آنرا بلوز نامید....
چادر چادری هاهم کم کم تبدیل به شنل شد....
یا آنقدر نازک که بودنش طعنه ایست به نبودنش.........

حالا که دیگر شلوار جایش را به ساپورت داده...؛روسری هاهم که از عقب وجلو آب رفته....
مانده ام فردا فرزندان این نسل هنوز هم "مـــــــــادر"را اسوه ی پاکی
و"پـــــــدر"را مظهر مردانگی می دانند؟!؟!!!
از نسلی که بی بندوباری فکری را روشــــن فکـــــری،وبی حیایی وبی عفتی را مد روز می دانند...
یا به قول خیلی ها دلت باید پاک باشد،ظاهر مهم نیست!!!!!
کاش مردان حرمت مردبودنشان رابدانند ...
وزنان شوکت زن بودنشان را...
کاش مردان همیشه مرد باشند و زنان همیشه زن.......


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۱
مجتبی ابراهیمی

مهدویت


ما از امام زمانمان محروم شده ایم

اما هیچکش از این " تحریم" صدایش در نیامد 

نه مذاکره ای نه توافق نامه ای

نه تلاش برای اعتمادسازی...



عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۵
مجتبی ابراهیمی

یاد«پلاک»بخیر که شماره پرواز بود

یاد«چفیه»بخیر که علامت زهدو برآورنده بسیاری از نیازها

یاد«پوتین های»بخیر که مشکی بودند اما از پس خود ذره ای تیرگی وتاریکی برجای نگذاشتند

یاد«لباس های»بخیر که ازبس عزیز بودند خدا زمین را به رنگ آنها آفرید.

یاد«بی سیم»بخیر که رابط دلاور مردان وآسمان بود

یاد«مین»بخیر که سکوی پرواز بود

یاد«گلوله ها» بخیر که قاصد وصال بودند

یاد«سنگر»بخیر که مفصل ترین میهمانی اش وخلوص را بدون خرج های کلان ترتیب میداد.

کوتاهی کردیم ،فریب خوردیم

فراموش کردیم


شهدا شرمنده ایم


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۹
مجتبی ابراهیمی

تا رمز عملیات رو گفتم:

دیدم داره آب قمقمه اش رو خالی میکنه روی خاک!

با تعجب گفتم:

پانزده کیلومتر راهه...!چرا آب رو میریزی...!

گفت:مگه نگفتی رمز عملیات یا ابوالفضل العباس(علیه السلام).....

من شرم میکنم با اسم آقا برم عملیات با خودم آب ببرم....!!!!


قمقمه


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۰
مجتبی ابراهیمی


شهید یاسر بهشتی



فرازی از وصیت نامه شهید یاسر بهشتی:

برادرانم بروید به دنبال فرایض دینی راه وسلوک امیر المومنین علی(ع)

نهضت خونین سید الشهداءکه انسان را به حرکت در مقابل حق علیه باطل در می آورد،

عشق امام حسین (ع)را در قلب خود شعله ور کنید


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۱
مجتبی ابراهیمی

امروز مادری در میان انبوه آدم ها به مرکز شهر آمد، تا ساعتی کنار شهید گمنام بنشیند و استخوانی سبک کند. بنظر مادر خسته و دلشکسته است و شاید هم دلش گیر فرزندی که می خواست برایش مادرانه ای بسراید...


چادر را روی صورتش می کشد تا دمی با او تنها باشد؛ گریه می کند، شاید برای شهیدش، شاید برای مادران چشم انتظار و شایدهم برای گمنامی شهید ...

شاید.....

 ولی خدا کند گریه اش برای دل شکسته اش نباشد دلی شکسته از ناهنجارهایی که هنجار، وصیت نامه هایی که فراموش و بی حجابی هایی که با کشف حجاب کنار نرفت و امروز به آسانی و با هیچ سختگیری کنار می رود!

خداکند دلش از آدم های شهر که غرق زندگی روزانه شده اند و شهید را فراموش کرده اند نگرفته باشد. خدا کند فقط برای دیداری دوباره با شهید به اینجا آمده باشد نه از باب اینکه برای درد و دل در این شهر بزرگ هیچ کسی را نیافته!


مادر شهید گمنام

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۴
مجتبی ابراهیمی
چون ما همه سرداریم سردار نمی آید

گفتـــ فحشا کجا آید پدید؟؟؟
گفتمش در کوچه های بی شهید...

 

سردار

ای شهید چرا بست نشستــــه ای؟؟؟

چرا سر در گریبانی؟؟؟

فدای این حیای تو ای شهیـــــــــد

چه عارفانه خدایی شدید ...و چه جاهلانه باختیم...

بابی انت . وامی...



اللهم عجل لولیک الفرج

یا قائم آل محمد (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بیا ...


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۳
مجتبی ابراهیمی


عکس  رهبر


هرکس شهید حق شد، همراه با حسین است

آری مسیر عشق از، عبـــاس تـــا حسین است

در کربـــــلای این عصــــر، سوگنــــد بر ابوالفضل

«لبیک یا خامنـــــــه ای لبیک یا حسین است»

*****************

خواندیم وصیت شهیدان این بود

در توصیه پیــــــر جماران این بود

یعنی که فدایـــی ولایت باشیم

آری سبب عــــــزت ایران این بود

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۰
مجتبی ابراهیمی

شهداﺧــــــــــﺪﺍﯾــﺎ؛


صفحه ی ﺁﺧﺮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمهﺍﻡ ﺭﺍ اینگونه می ﺧﻮﺍﻫﻢ... "به فیض شهادت نائل شد"

ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ که ﻋﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺴﺖ؟!
ﺭﺍﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ که بسته نیست ، ﻫﺴﺖ؟!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فے سبیلک بحق الحسین
تا حرف شهادت می زنم،

فرشته ها می زنند

زیر خنده...! حق دارند... تصادف، بیمارستان،مرگ عادی

سزای چون منی است.. اما... این که نشد پایان!

خداوندا،انتهای قصه ام را سرخ بنویس

یادمان باشد اگر شهید نشویم
باید بمیریم..
عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۵
مجتبی ابراهیمی

سلام بر مولای من "مهدی" و سلام بر مادرش"فاطمة الزهرا" و سلام بر منتظران پاکدامنش... 
و بر غیرتِ آسمانی‌ات تبریک... 
خوشحالم که در این جامعه‌ی امروزی تنها نیستم... 
که در این غوغای آخرالزمان همدردی هست که بداند چه می‌نویسم...

 دختر

 


من یکی از حَواهای زمینم ولی از نوع فاطمی نَسَبَش 
از نوعِ زینب نشانَش و از نوع مهدی نَمایَش... 
دلگیر بودم که چرا من هم مانند مولایم مهدی غریب مانده‌ام 
در این زمانه، تا کسی مرا با امانتِ فاطمه (چادر) می‌بیند 
روی از من بر می‌دارد و به دخترکان هزار رنگ دنیا چشم می‌دوزد... 
دلگیر بودم چرا مرا نمی‌بینند... 
آخر... 
من لیلة القدرِ عاشورایی زینب را همیشه به سر دارم و عاشقانه دوستش دارم 
هر چند در این فصلِ بهاری و تابستانِ بعدش کمی گرمایَ حجابم مرا به شور می کِشاند ولی رهایش نخواهم کرد... 
اینان به سانِ زلیخا زندگی می کنند و من مانند "زینب "... 
اینان به سان زلیخا دلدادگی می کنند و من مانند "فاطمه "... 
هنوز هم در فکرم، چه شد دل مولایم علی را شیفته‌ی زیبایی خود کرد... 
الگوی بی مانندِ من در زمین زینب است که اگر آتش هم دامن گیرم شود، حجاب م را رها نخواهم کرد... 
می‌خواهم اگر فردایِ محشری بر پا شد و من، فاطمه را دیدم، شرمگین نگاهش نباشم... 
می‌خواهم اگر فردای محشری بر پا شد و من، زینب را دیدم، با افتخار بر چشمانش نگاه کنم 
باید نگاهم را زینبی کنم، که جز زیبایی نبینم... 
مولایم مهدی در غربت تنها مانده و اهلِ زمین در فکرِ نقاشی صورت و ظاهر خویش‌اند... 
اهلِ زمین محتاجِ دعای عارفانه‌ی تواَند مهدی جان 
برای حواهای زمینی دعایی کن مولای من 
که عطر و رنگ "فاطمی" بگیرند و غیرتِ "زینبی".


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
مجتبی ابراهیمی

شهید مصطفی دانش


متن وصیت نامه فدایی حضرت زینب (سلام الله علیها):

باید گذشتن از دنیا به آسانی

باید محیا شد از بهر قربانی

سوی حسین رفیق با چهره خونین

زیبا بود این سان معراج انسانی

با عرض سلام خدمت پدر و مادر همیشه مهربانم:ببخشید که آخر عمر زمانی که به من نیاز داشتید شما را تنها گذاشتم. بگذارید روی جوانی و جهالت، اکنون که این دست خط را می خوانید خداوند به من توفیق داده تا مهمان حضرت زینب شوم و بر سفره این بانوی گرامی بشینم و برای نزدیکتر شدن به این بانوی گرامی نیازمند و محتاج حلالیت و بخشش شما هستم..اگر از من بدرفتاری دیدید که دیدید مرا ببخشید و حلال کنید. در پایان زحمتی دیگر برای شما داشتم. مبلغ سیصد هزار تومان بابت رد مظالم از نیابت من بپردازید و از تمام اقوام آشنایان بالاخص همسایه ها و دوستانم برای من حلالیت بگیرید، شاید رفتاری از من سرزده و آنها دلخور شده باشند…. امیدوارم که وظیفه ام را به عنوان یک شیعه خوب انجام داده باشم در این دنیا از بدو تولد جز زحمت و نگرانی چیزی برای شما نداشتم امیدوارم در آن دنیا جبران کنم و مایه راحتی و آرامش شما باشم .

فدایی حضرت زینب

مصطفی دانش

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۷
مجتبی ابراهیمی

زمانه خواســـــــــــت توراماضی بعید کند

ضمیرغائب مفردکند ،شهیدکند

خدانخواست که تنها ازتوسربگیرد خواست

که ذره ذره وجودتوراشهیدکند

چشم هایم رامیبندم می خواهم آخرین حرفه آخرین لبخندشمارابه یادبیاورم

.باران پشت شیشه می بارد!نم نم ...هوا

خیلی پاک شده،امانفس های شما راکم دارد.نفس هایی که باهمه ی سختی

بالا وپایین رفتنش برای شما ،نعمتی بود

برای ما.بوی دوستانت رامی دادی ،آشناترازهمه بودی ..بوی دوستانت رامی دادی که

حرف هایت به دل می نشست..دلمان می خواست برایمان حرف بزنید

چقدرخدادوستتان داشت که ظرف تان رااین شکلی شکست.اصلا خودت هم

می دانستی دردهمیشه قسمت مردبوده است.

چشم هایم رامی بندم .آخرین حرف هایتان توی ذهنم جان می گیرد.

گفته بودم:

-یه توصیه ای،یه نصیحتی به ما بکنین...بفرمایین حاجی...منتظریم حرف های

شمارابشنویم..

لبخندزده بودی، یک لبخند کم رنگ ،صدایت آرام آرام بود،سخت شنیده می شد

،نفس های ماتوی سینه حبس شده بودوصدای خس خس نفس های شما بودفقط.

گفته بودی:

شماها بایدمنونصیحت کنین.من چرا؟

دیگر حسابی بوی دوستانت رامی دهی وحالا فقط خاطره ی حرفها،سرفه های

خشک ولبخندمانده.

پشت شیشه باران می زند،هوای شهر،حالاتمیزترازهمیشه شده اما باهمه ی

تمیزی اش نفس شما راکم دارد....

اما...........................

دلتنگیهایش تمام شد...

اینجا ستاره هاهمه روشند!

پس بیاباهم ازکوچه های خلوت شهربگذریم.

بیاباهم سکوت برگ های خاموش رادرهم

بشکنیم وآواز رویید مان رادر گوش های شنوا زمزمه نیم

وسراغی بگیریم ازستاره های که خاموش می پنداری مشان!

درمعرفت شهرکسی رامی شناختم که باعشق پیوندی دیرینه داشت.

کسی که زخم دلتنگی هایش رابارها درتنهایی اش گریه کرده بود.کسی

که هم سفره ی شهدابوده است وخم صحبت

دلتنگی هایشان.باخنده هایشان خندیده بود وباگریه هایشان گریسته بود

...امابرگشته بود باتنی زخمی ودلی پردرد.با

کوله باری ازحرفهای درگلومانده وبغض های وانشده.برگشته بودتامن وتو رابه

دوران عشق پیوند بزند،تابایستدوبا

ایستادنش ملائک راباردیگر به سجده وادارد.

اما حالا روزهاست که به مهمانی شهدارفته ودرآغوش امن خداآرام گرفته.

"غواص شهیدحسین محمدی" یکی دیگر ازیادگاران دوران عشق بود کا سالها

درگوشه ای از این شهر،بی صدا بادلتنگی هایش زندگی کرد وبی صداتر،ازکنار

خواب هایمان گدشت و رفت........

درباغ شهادت را نبندید....

به مابیچاره ها زان سو نخندید.....

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۱
مجتبی ابراهیمی