قرارگاه سایبری شهادت

♥دلـــــــنـــــوشـــــتـــــه هــــای یـــــه جــا مـــانــده♥ ...♥اللهم عجل الولیک الفرج♥ .تماس باما.09029250885

قرارگاه سایبری شهادت

بسم رب الشهدا والصدیقین سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.رهسپاریم با ولایت تا شهادت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سایبر شهادت» ثبت شده است


صدای خدا را می خواستم بشنوم 

ندا آمد: به ناله و  توبه گنهکار گوش کن

***********************

 می خواستم خدا را نوازش کنم...

 ندا رسید: کودک یتیم را نوازش کن

 ***********************

 می خواستم دستان خدا را بگیرم...

 گفتند: دستان افتاده ای را بگیر


 ***********************

 خواستم چهره خداوند را ببینم... 

ندا آمد: بصورت مادرت بنگر...
 

***********************

خواستم رنگ خدا را ببینم... 

گفتند: بی رنگی عارفان را بنگر...

 ***********************

می خواستم دست خدارا ببوسم

ندا رسید: دست کارگری را که درست کار می کند ببوس...

***********************

خواستم به خانه خدا بروم

  صدا آمد: قلب انسان مومن را زیارت کن

***********************
خواستم صدای نفس خدا رااحساس کنم...

 ندا آمد: صدای نفس عاشق صادق را بشنو


 ***********************

خواستم خدا را در عرش ببینم

 ندا رسید: به انسانی که به دستور خدا حرکت میکند بنگر...


 ***********************

 خواستم نور الهی را مشاهده کنم

 گفتند: از پرخوری و شکم سیر فاصله بگیر...

***********************

 می خواستم به خدا به پیوندم...

 ندا آمد: از بقیه ببر...حتی از خودت...


 ***********************

خواستم صبر خدای را ببینم...

 صدا آمد: بر زخم زبان بندگان تحمل کن

 

***********************

 خواستم سیاست الهی را مشاهده کنم...

 ندا آمد: عاقبت گردنکشان را ببین...


 ***********************

 خواستم خدای را یاد کنم...

 ندا آمد: ارحام و خویشانت را یاد کن.

 ***********************

خواستم که دیگر نخواهم...

 ندا آمد: امورت را به او واگذار کن و برو...

**********************

کعبه را گفتم تو از خاکی من از خاک

چرا باید به دورت من بگردم؟

ندا آمد: تو با پا آمدی باید بگردی

برو با دل بیا تا من بگردم

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۰
مجتبی ابراهیمی


عکس

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۹
مجتبی ابراهیمی

 

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم

غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .

 ******

دید در معرض تهدید دل و دینش را """ رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را

رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر """چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .

******

رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ """از جبهه گریختن گناهی است بزرگ

ما بر سر پست انقلابیم اکنون """ خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .

******

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو """ دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو


تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای """ که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو
. . .

******

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد """ بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد

بلند شد سر خود را به آسمان بخشید """سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . .

******

گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.

محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .

******

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات """ بر قامت بی سر شهیدان صلوات

خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

******

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد  """ عطر شب‌های محرم می‌دهد

چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود """ جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود . . .

******

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

******

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ """ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست """ از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

******

ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم """برگرد ! تا سربند یا زهـرا (س) نبستیم . . .

******

ای شهید

ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
«زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینه‌دار خون تو اند آسمانیان
رنگین‌کمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنه‌خیز حادثه‌ها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
«عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید

******

آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی

از جان گذشتگی هزاران شهید است ؟

این ابر مردان را فراموش نکنیم . . .

******

شهیدان از می توحید مستند / شهیدان سرخوش از جام الستند

نمردند و نمی میرند هرگز / شهیدان زنده ی جاوید هستند . . .

******

بدی کردیم، خوبی یادمان رفت / ز دلها لای روبی یادمان رفت

به ویلای شمالی خو گرفتیم / شهیدان جنوبی یادمان رفت . . .

شادی روح شهدا صلوات

******

گل اشکم شبی وا میشد ای کاش / همه دردم مداوا میشد ای کاش

به هر کس قسمتی دادی خدایا / شهادت قسمت ما میشد ای کاش . . .

******

مادر!

تو بر مزار شهید عزیز خویش

یک کاسه آب یخ

یک دسته گل بیار

زیرا که من هنوز در این خوابگاه خویش

لب تشنه حیاتم

دل تشنه وطن . . .

******

خوشا آنان که با عزت ز گیتی /  بساط خویش برچیدند و رفتند

ز کالاهای این آشفته بازار /  شهادت را پسندیدند و رفتند . . .

******

خوشا آنان که جانان می شناسند / طریق عشق و ایمان می شناسند

بسی گفتیم و گفتند از شهیدان / شهیدان را شهیدان می شناسند . . .

******

بار دیگر لاله ها از خاک روئیدن گرفت

غنچه، پیراهن شکاف انداخت، خندیدن گرفت

نغمه داوود یر دادند مرغان چمن

عطر گل در کوچه های شهرپیچیدن گرفت . . .

******

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند

اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند . . .

(شهید آوینی)

******

کوله بارى پر زمهر انبیا دارد شهید / سینه‏اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید

این نه خون است اى برادر بر لب خشکیده‏اش‏ / بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شهید

******

زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به مرگ است . . .

(شهید محمد عبدی)

******

از آسمان عرفان، تابنده اختری رفت / وز کنج علم و ایمان، ارزنده گوهری رفت

سرباز پیشتازی از خیل عشقبازان / از صفحه ی شجاعت یکتا دلاوری رفت . . .

******

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند / روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز مردن نهراس / مردار بود هر آنکه او را نکشند . . .

******

شهدا را یاد کنیم اگرچه با یک صلوات





عکس

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۶
مجتبی ابراهیمی




قسم به فیض شهادت، قسم به سرخی خون
به خیبــر و نــی، هـــور و جزیـــــره‌ی مجنـــون
قسم به روح خمینــی، قسم به سیدعــــــلی،
به امـــــر رهبـــــر و فرمـــوده‌هـــــای ولــــــی،
قسم به عــــارف ِ جبهه، به مصـــطفی چمران،
به گـــریه در دل ِ سنــــگـر، تـــلاوت قـــــــرآن،
قســــــم به ترکش و قطــع نخـــاع و جانبــازی،
قنــــــوت و دست جدایی حسیــن خـــــــرازی،
قسم به جوخــــه‌ی اعـــدام و سینــه‌ی نـواب،
به عــــالــمان شــــهیــد فتــــاده در محـــــراب،
به انتـــــهای افــق، ســـرگذشت حـــاج احمد،
خــــوراک ِ کـوسه شــدن در تلاطـــم ارونــــــد،
قسم به پیــکر بی‌سر، قسم به حـــاج همت،
به چــــادر و به حــــجــــــاب زنـــان با عـفـــت،
به صبــــح‌گاه دوکوهــه، به درد و صبر از رنـــج،
غــروب دشــت شلمــچه، به کـــربـلای پنــــج،
قســـم به سیـدحســــن، شیـــرمرد حزب‌الله،
به جنــــگ سی و سه روزه، نبـــــرد حزب‌الله،
قســــم به باکــــری و باقـــــری و زیــن‌الــدین،
قســــم به کـــارگــــــری و شهیــد بیضــــایـی
مـــدافعان غیــور حـــرم و دلبـــــران شیــدایی
به مـــــادر سه شهیدی که خَــــــم نکرد ابـرو،
به تـــکه تــکه شـــــدن در مصــــــاف رو در رو،
به دســت ِ خالی رزمنده‌ای که می‌جنگیــــد،
به آن جنـــازه که با چشــــم باز می‌خنـــدید،
قسم به خون خلیـــــلی، شهیـــــد راه حیــا،
به نــدبــه و به کـمیــــل و زیــارت عاشـــــورا،
که تا رمــــــق به تنم هست مکتبی هستم
حسینی و حسنی وعلوی و ولایتی هستم.

 

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۷
مجتبی ابراهیمی


گفت فقط دعا کنید پدرم شهید بشه
خشکم زد.
گفتم پسرم این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو 
و مادر و برادر رو کتک میزنه
امامشکل مااین نیست
گفتم: پسرم پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده
شروع میکنه دست وپاهای همهمون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه
حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.
حاجی دعاکنید پدرم شهید بشه وبه رفیقاش ملحق بش

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۲
مجتبی ابراهیمی

عکس

 

 

یه روز که دوستانش داشتن توی نی زارها دنبال پیکر شهدا میگشتن ، مشاهده میکنن که یه جمجمه روی یکی از نی ها هست ، 

یعنی نی رشد کرده و جمجمه رو باخودش بالا آورده ...! 

متوجه میشن که حتما زیر نی باید پیکر یکی از شهدا باشه ، 

وقتی پیکر رو پیدا می کنن توی وصیت نامه این شهید بزرگوار جمله ای نوشته بود و اون جمله این بود: 

« دوست دارم مثل امام حسین(ع) سرم روی نی رود...»


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
مجتبی ابراهیمی

عکس

آن روز ...

بگشوده بال و پر ...

با سر به سوی وادی خون رفتی

گفتی: «دیگر به خانه باز نمی گردم

امروز من به پای خودم رفتم

فردا شاید مرا به شهر بیارند

بر روی دست ها ...

اما ...


حتی تو را به شهر نیاوردند !!!

گفتند:

«چیزی از او به جای نمانده است جز راه ناتمام»

عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۵
مجتبی ابراهیمی


تو هم به دلتنگی هایم اضافه میشوی...                                                             

مثل تمام دلتنگی هایم...

تو کمی با بقیه دلتنگی هایم متفاوتی...تورا میبینم از رسانه و ...

وقتی چهره ی نورانی تو آرامش به قلبم میدهد وقتی صلابت حرفهایت دلم را قرص

میکند کمی از نگرانی هایم کاسته میشود.




رهبر

خیالم راحت است که امام مهدی بی یار نیست.سید علی میخواهد مقداد واباذر را

تداعی کند.گاهی بخاطر مظلومیتت اشک هایم ناخودآگاه پذیرایم میشود.

ولی وقتی موج جوانان عاشقکه سربند لبیک یا خامنه ای دارند و برای وصال با تو

به هر دری میزنند‌ از تلویزیون میبینم به ذوق می آیم.

راه دیگری برای دیدارت نمی یابم.خوشحالم که با داشتن ستاره ای چون تو دلیلی

برایگم شدن راه ندارم.

دیدار روی ماهت یک فیض آسمانی ست.کمی بیشتر به تلویزیون بیاو نگذار همین

دلخوشی امبه خاک سپرده شود. آقای من عاشقانه دوستت دارم.

این دلنوشته ناچیز تقدیم به رهبرم سید علی

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۲
مجتبی ابراهیمی

شهیدامینی


امروز فقط برای تو می نویسم شهید من...

باز هم، دلم در هوای نوشتن از تـــو موج میزند...

آرام نمی گیرد، دل تنگ است و بی قرار...

می دانی که دوری از اینجا چه بر سر دلم آورده است...جایی که سه سال لحظاتی را برای نوشتن مطالب تجربه کردم که هیچ گاه از یاد نخواهم برد...با اشک های موقع نوشتن مطالب اینجا زندگی کردم...

من که بی لیاقت ترینم...می دانم....مطمئنم که عنایت شهدا بوده برای نوشتن مطالبی که خودشون مدیریت میکردند....وگرنه من....
می روم نه بخاطر حرف دیگران...نه به خاطر اذیت ها...نه بخاطر کم آوردن....بخاطر اینکه نمیتونم دیگه اینجا برای دلم بنویسم....حرف های دلم را بگویم....بعضی ها اینجا رو با زندگی شخصی من اشتباه گرفتند...می روم...شاید یه روزی برگشتم...شاید هم هیچ بازگشتی نباشه...همه چیز بستگی به.....

روزی که اینجا شروع به نوشتن کردم...من بودم و زندگی شهدا و دل نوشت هایم و درددل هایم برای تو....اما....

حرفهای من برای تو بماند در دلم....می دانی حال این روزهایم را...حال دلم را دریاب...این دل هم طاقتی دارد خوش انصاف...

تا کی من باشم و عکس تو و بغضم...؟؟؟

تا کی من باشم و اشک هایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و دردهایم و سکوت تو...؟؟؟

تا کی من باشم و نوشته هایم برای تو و بی جواب ماندن اش...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

تا کی...؟؟؟

می دانی که دارم ذره ذره در این بی" تو" یی ها می میرم....

یک سینه حرف دارم اما اشک هایم...اصلا بگذار بقیه اش را نقطه چین بگذارم ..................................................................................

نیازی به اینجا گفتن نیست...تو که خود می دانی همه چیزم را مهربانم...

بگذار برای آخرین بار پی نوشت هایم را برای تو بنویسم بهترینم.....

برای تو می نویسم دایی ولی الله و عمو مسلمم تو را دوست داشتن اگر خطاست به تعداد باران خطا میکنم...

برای تو می نویسم مهربانم...من سطرِ به سطرِ این ثانیه هایِ بی توِ با یادِ تو بودن را زندگی کرده ام...

برای تو می نویسم تمام دلم....من از در کنار تو بودن چیزی را به خاطر ندارم ،ولی "با تو بودن "و "به یادت بودن "را بسیار به خاطر دارم....

برای تو می نویسم روشنی چشمم،گرمی دلم...این قلب من و نگاه تو....

می روم از درد دوری ات بمیرم...

حلالم کن....

دعایم کن...

شفاعتم کن...

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۲
مجتبی ابراهیمی
شهید


اسیر شده بودیم،ما رو بردند اردوگاه العماره ...

داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم .معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.

جمله ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود

با خوندنش مو به بدنم راست شد !!!

روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:

مادر ! من از تشنگی شهید شدم !...
عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۹
مجتبی ابراهیمی

"رغبتــــم ســــوی بتان است ولیکـــن دو سه روز...

از پی مصلحتـــــی چنــــد مسلمــــان شده ام...!!!"

خوب ک به شعر بالا دقـــــــت میکنم...

میبینم این یه بیت خیلی وقتــــــــا...

شرح حال خودم و شایدم خیلی از دوستانه...!

دلبستگی های کوچیک و بزرگی که داریم

و تعلقات ما به دنیا...

همه و همه ما رو از اون هدفی که براش به این دنیا اومدیم دور میکنن...

دنیاگرایی و مصرف گرایی چیزایی که باعث شده آرمانهای ما تغییر کنه...

 و با تغییر آرمانهامون سبک زندگی مون هم تغییر کرده...و....

کلا اون ی بیت خیلی حرفــــــا داره دیگ...

در حیرتم که چه نویسم
روی سخنم با کیست؟
با خفته است یا بیدار؟
اگر خفته است
خفته را خفته کی کند بیدار؟
و اگر بیدار است
بیدار در کار خود بیدار است!
وانگهی نویسنده چه نویسد
که خود نامه سیاه
و از دست خویشتن در فریاد است.

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ماشب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم...!

 **شاید تکمیل شد...

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجتبی ابراهیمی

یامهدی


تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم


کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم

اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است


من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم

من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم


درون سینه ما عشق یخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
ب برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۲
مجتبی ابراهیمی

مهدویت


ما از امام زمانمان محروم شده ایم

اما هیچکش از این " تحریم" صدایش در نیامد 

نه مذاکره ای نه توافق نامه ای

نه تلاش برای اعتمادسازی...



عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۵
مجتبی ابراهیمی


شهید یاسر بهشتی



فرازی از وصیت نامه شهید یاسر بهشتی:

برادرانم بروید به دنبال فرایض دینی راه وسلوک امیر المومنین علی(ع)

نهضت خونین سید الشهداءکه انسان را به حرکت در مقابل حق علیه باطل در می آورد،

عشق امام حسین (ع)را در قلب خود شعله ور کنید


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۱
مجتبی ابراهیمی

امروز مادری در میان انبوه آدم ها به مرکز شهر آمد، تا ساعتی کنار شهید گمنام بنشیند و استخوانی سبک کند. بنظر مادر خسته و دلشکسته است و شاید هم دلش گیر فرزندی که می خواست برایش مادرانه ای بسراید...


چادر را روی صورتش می کشد تا دمی با او تنها باشد؛ گریه می کند، شاید برای شهیدش، شاید برای مادران چشم انتظار و شایدهم برای گمنامی شهید ...

شاید.....

 ولی خدا کند گریه اش برای دل شکسته اش نباشد دلی شکسته از ناهنجارهایی که هنجار، وصیت نامه هایی که فراموش و بی حجابی هایی که با کشف حجاب کنار نرفت و امروز به آسانی و با هیچ سختگیری کنار می رود!

خداکند دلش از آدم های شهر که غرق زندگی روزانه شده اند و شهید را فراموش کرده اند نگرفته باشد. خدا کند فقط برای دیداری دوباره با شهید به اینجا آمده باشد نه از باب اینکه برای درد و دل در این شهر بزرگ هیچ کسی را نیافته!


مادر شهید گمنام

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۴
مجتبی ابراهیمی
چون ما همه سرداریم سردار نمی آید

گفتـــ فحشا کجا آید پدید؟؟؟
گفتمش در کوچه های بی شهید...

 

سردار

ای شهید چرا بست نشستــــه ای؟؟؟

چرا سر در گریبانی؟؟؟

فدای این حیای تو ای شهیـــــــــد

چه عارفانه خدایی شدید ...و چه جاهلانه باختیم...

بابی انت . وامی...



اللهم عجل لولیک الفرج

یا قائم آل محمد (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بیا ...


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۳
مجتبی ابراهیمی


عکس  رهبر


هرکس شهید حق شد، همراه با حسین است

آری مسیر عشق از، عبـــاس تـــا حسین است

در کربـــــلای این عصــــر، سوگنــــد بر ابوالفضل

«لبیک یا خامنـــــــه ای لبیک یا حسین است»

*****************

خواندیم وصیت شهیدان این بود

در توصیه پیــــــر جماران این بود

یعنی که فدایـــی ولایت باشیم

آری سبب عــــــزت ایران این بود

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۰
مجتبی ابراهیمی

شهداﺧــــــــــﺪﺍﯾــﺎ؛


صفحه ی ﺁﺧﺮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمهﺍﻡ ﺭﺍ اینگونه می ﺧﻮﺍﻫﻢ... "به فیض شهادت نائل شد"

ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ که ﻋﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺴﺖ؟!
ﺭﺍﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ که بسته نیست ، ﻫﺴﺖ؟!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فے سبیلک بحق الحسین
تا حرف شهادت می زنم،

فرشته ها می زنند

زیر خنده...! حق دارند... تصادف، بیمارستان،مرگ عادی

سزای چون منی است.. اما... این که نشد پایان!

خداوندا،انتهای قصه ام را سرخ بنویس

یادمان باشد اگر شهید نشویم
باید بمیریم..
عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۵
مجتبی ابراهیمی

سلام بر مولای من "مهدی" و سلام بر مادرش"فاطمة الزهرا" و سلام بر منتظران پاکدامنش... 
و بر غیرتِ آسمانی‌ات تبریک... 
خوشحالم که در این جامعه‌ی امروزی تنها نیستم... 
که در این غوغای آخرالزمان همدردی هست که بداند چه می‌نویسم...

 دختر

 


من یکی از حَواهای زمینم ولی از نوع فاطمی نَسَبَش 
از نوعِ زینب نشانَش و از نوع مهدی نَمایَش... 
دلگیر بودم که چرا من هم مانند مولایم مهدی غریب مانده‌ام 
در این زمانه، تا کسی مرا با امانتِ فاطمه (چادر) می‌بیند 
روی از من بر می‌دارد و به دخترکان هزار رنگ دنیا چشم می‌دوزد... 
دلگیر بودم چرا مرا نمی‌بینند... 
آخر... 
من لیلة القدرِ عاشورایی زینب را همیشه به سر دارم و عاشقانه دوستش دارم 
هر چند در این فصلِ بهاری و تابستانِ بعدش کمی گرمایَ حجابم مرا به شور می کِشاند ولی رهایش نخواهم کرد... 
اینان به سانِ زلیخا زندگی می کنند و من مانند "زینب "... 
اینان به سان زلیخا دلدادگی می کنند و من مانند "فاطمه "... 
هنوز هم در فکرم، چه شد دل مولایم علی را شیفته‌ی زیبایی خود کرد... 
الگوی بی مانندِ من در زمین زینب است که اگر آتش هم دامن گیرم شود، حجاب م را رها نخواهم کرد... 
می‌خواهم اگر فردایِ محشری بر پا شد و من، فاطمه را دیدم، شرمگین نگاهش نباشم... 
می‌خواهم اگر فردای محشری بر پا شد و من، زینب را دیدم، با افتخار بر چشمانش نگاه کنم 
باید نگاهم را زینبی کنم، که جز زیبایی نبینم... 
مولایم مهدی در غربت تنها مانده و اهلِ زمین در فکرِ نقاشی صورت و ظاهر خویش‌اند... 
اهلِ زمین محتاجِ دعای عارفانه‌ی تواَند مهدی جان 
برای حواهای زمینی دعایی کن مولای من 
که عطر و رنگ "فاطمی" بگیرند و غیرتِ "زینبی".


عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
مجتبی ابراهیمی

شهید مصطفی دانش


متن وصیت نامه فدایی حضرت زینب (سلام الله علیها):

باید گذشتن از دنیا به آسانی

باید محیا شد از بهر قربانی

سوی حسین رفیق با چهره خونین

زیبا بود این سان معراج انسانی

با عرض سلام خدمت پدر و مادر همیشه مهربانم:ببخشید که آخر عمر زمانی که به من نیاز داشتید شما را تنها گذاشتم. بگذارید روی جوانی و جهالت، اکنون که این دست خط را می خوانید خداوند به من توفیق داده تا مهمان حضرت زینب شوم و بر سفره این بانوی گرامی بشینم و برای نزدیکتر شدن به این بانوی گرامی نیازمند و محتاج حلالیت و بخشش شما هستم..اگر از من بدرفتاری دیدید که دیدید مرا ببخشید و حلال کنید. در پایان زحمتی دیگر برای شما داشتم. مبلغ سیصد هزار تومان بابت رد مظالم از نیابت من بپردازید و از تمام اقوام آشنایان بالاخص همسایه ها و دوستانم برای من حلالیت بگیرید، شاید رفتاری از من سرزده و آنها دلخور شده باشند…. امیدوارم که وظیفه ام را به عنوان یک شیعه خوب انجام داده باشم در این دنیا از بدو تولد جز زحمت و نگرانی چیزی برای شما نداشتم امیدوارم در آن دنیا جبران کنم و مایه راحتی و آرامش شما باشم .

فدایی حضرت زینب

مصطفی دانش

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۷
مجتبی ابراهیمی

زمانه خواســـــــــــت توراماضی بعید کند

ضمیرغائب مفردکند ،شهیدکند

خدانخواست که تنها ازتوسربگیرد خواست

که ذره ذره وجودتوراشهیدکند

چشم هایم رامیبندم می خواهم آخرین حرفه آخرین لبخندشمارابه یادبیاورم

.باران پشت شیشه می بارد!نم نم ...هوا

خیلی پاک شده،امانفس های شما راکم دارد.نفس هایی که باهمه ی سختی

بالا وپایین رفتنش برای شما ،نعمتی بود

برای ما.بوی دوستانت رامی دادی ،آشناترازهمه بودی ..بوی دوستانت رامی دادی که

حرف هایت به دل می نشست..دلمان می خواست برایمان حرف بزنید

چقدرخدادوستتان داشت که ظرف تان رااین شکلی شکست.اصلا خودت هم

می دانستی دردهمیشه قسمت مردبوده است.

چشم هایم رامی بندم .آخرین حرف هایتان توی ذهنم جان می گیرد.

گفته بودم:

-یه توصیه ای،یه نصیحتی به ما بکنین...بفرمایین حاجی...منتظریم حرف های

شمارابشنویم..

لبخندزده بودی، یک لبخند کم رنگ ،صدایت آرام آرام بود،سخت شنیده می شد

،نفس های ماتوی سینه حبس شده بودوصدای خس خس نفس های شما بودفقط.

گفته بودی:

شماها بایدمنونصیحت کنین.من چرا؟

دیگر حسابی بوی دوستانت رامی دهی وحالا فقط خاطره ی حرفها،سرفه های

خشک ولبخندمانده.

پشت شیشه باران می زند،هوای شهر،حالاتمیزترازهمیشه شده اما باهمه ی

تمیزی اش نفس شما راکم دارد....

اما...........................

دلتنگیهایش تمام شد...

اینجا ستاره هاهمه روشند!

پس بیاباهم ازکوچه های خلوت شهربگذریم.

بیاباهم سکوت برگ های خاموش رادرهم

بشکنیم وآواز رویید مان رادر گوش های شنوا زمزمه نیم

وسراغی بگیریم ازستاره های که خاموش می پنداری مشان!

درمعرفت شهرکسی رامی شناختم که باعشق پیوندی دیرینه داشت.

کسی که زخم دلتنگی هایش رابارها درتنهایی اش گریه کرده بود.کسی

که هم سفره ی شهدابوده است وخم صحبت

دلتنگی هایشان.باخنده هایشان خندیده بود وباگریه هایشان گریسته بود

...امابرگشته بود باتنی زخمی ودلی پردرد.با

کوله باری ازحرفهای درگلومانده وبغض های وانشده.برگشته بودتامن وتو رابه

دوران عشق پیوند بزند،تابایستدوبا

ایستادنش ملائک راباردیگر به سجده وادارد.

اما حالا روزهاست که به مهمانی شهدارفته ودرآغوش امن خداآرام گرفته.

"غواص شهیدحسین محمدی" یکی دیگر ازیادگاران دوران عشق بود کا سالها

درگوشه ای از این شهر،بی صدا بادلتنگی هایش زندگی کرد وبی صداتر،ازکنار

خواب هایمان گدشت و رفت........

درباغ شهادت را نبندید....

به مابیچاره ها زان سو نخندید.....

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۱
مجتبی ابراهیمی


عکس جانباز

این عکس جانباز محمدزاده است . خیلی ها از دیدن این عکس حالشون خراب میشه..یه بار وقتی واسه درمان به تهران رفته تو رستوران راهش نمیدن....زنها از چهره اون میترسن......خوب نگاش کنید صورت اون جلوی ترکشا رو گرفت تا ما ترکش نخوریم...اولین کلمه یا اولین دیالوگم ....
روزی چند بار شهید میشوی برادر؟؟؟؟....
بعضیا میگن که چرا بچه جانباز سهمیه داره چرا اصلا جانباز حقوق جانبازی میگیره . واقعا جواب این چرااااا ؟ خیلی سخته ؟
یه ثانیه حاضری چهره پدرت رو شوهرت رو برادرت رو اینطوری ببینی ؟
دوست دارم این مطلب اینقدر بازنشر بشه که همه ببینن نداشتن پدر و یا حتی بدتر از اون داشتن پدر به این شکل چقدر سخته . گرچه برای فرزندان این جانبازان همشون یه قهرمانن نه قهرمان های افسانه ای مثل فیلم های هالیوودی . قهرمان های واقعی ........
راز خوشبختی من خفته در قلب من است
تو کجا میگردی قلب من این وطن است                                                               

                                                                                                                                    عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۶
مجتبی ابراهیمی

چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت....
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن....
ﮔﺮﻓتن ﻭ ﺭفتن......
و ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮنگشتن!!!......
والان یکی دیگه 94هزارمیلیارد و...

سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ...
همه فکر کردن ترسیده !! ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻟﻪ» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ...

عکس شهید

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۹
مجتبی ابراهیمی


جفیه

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد
عطر شب‌های محرم می‌دهد
چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود
جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود
چفیه یعنی یار می‌آید شبی
چفیه یعنی لشکر پاک نبی (ص)
چفیه یعنی شعرهای باوضو
درد داری؟ درد خود با ما بگو
چفیه یعنی کوفه معنا می‌شود
چفیه یعنی بازکوچه، باز درد
ذکر « یا زهرای » شب‌های نبرد
چفیه یعنی « یاد یاران » یاد باد !
شب‌نشینی، زیر باران یاد باد !
چفیه یعنی ما شناسایی شدیم
بی‌شهیدان غرق رسوایی شدیم
چفیه یعنی وسعتی مثل غدیر
ناله‌های شرقی حاجی بصیر
چفیه یعنی من کجا ؟ همت کجا ؟
بچه‌های صاف و باغیرت کجا ؟
چفیه یعنی جمعه آقا می‌رسد
باز با ام‌ابیها می‌رسد
چفیه یعنی وقت خوش عهدی بود
آخرین فریاد « انا المهدی » بود
چفیه یعنی ناله‌های بی‌شکیب
شب پر از بوی خوش « امن‌یجیب »
چفیه یعنی نینوایی رفته است
یک « شهید شیمیایی » رفته است
چفیه می‌گوید: دل من پیر شد
فصل پرواز « مسافر » دیر شد
با علی با گریه « یا هو » می‌زنیم
پیش زهرا باز زانو می‌زنیم
آی چفیه ! ما عنایت دیده‌ایم
باز تا معراج، با هم می‌رویم
فارغ از غم‌های عالم می‌رویم
از دلم تا کربلا یک یا حسین
مثل آواز خوش پیر خمین
ای بستی عهد و پیمان با ولی
تا شهادت نیست راهی، یا علی

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۱
مجتبی ابراهیمی


                                                           نه پــــلاکــــــ شناسایــــــی دارم

و نه رمـــــز شب را می دانم 

و نه راه برگشـــت را می شناســم

آواره میـان خط مقـــدمی که 

دور تا دورم را ||میــــدان میـــــن|| گرفته است

تــــو به دادم نرســــی...

مـــــــی روم از دســـــت خـــــــــــــــــــــــدا


دلتنگ


                                                                                                                                عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
مجتبی ابراهیمی

حجاب


خواهرم یادت باش حیدر(ع)یکه سواریکه تازه بود اما زهرایش سپربودبرایش!
یادت باش توبرای نایب المهدی(عج)سپرهستی!
یادت باشد تو بهترین هستی همان هستی که بهشت رازیرپایت قراردادند تابه حرمت آن همه دفاع بهشتی شوی!
بهشتی شدنت رابه بادهدیه نکن این اجرتوست!
خواهرم حجابت رامحکم بچسب ....
بهشت رابه تومیدهند!

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۰
مجتبی ابراهیمی

شهیدامینی

کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام  
شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!
 




عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۴
مجتبی ابراهیمی

 

تقدیم به بچه های ایران که بچه موندن ولی بچگی نکردن!!

عکس شهدا

نتوان گفت این قافله وا می ماند

خسته و خفته از این خیل جدا می ماند

این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنی

این سفر همره تاریخ به جا می ماند

دانه و دام در این راه فراوان اما

مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند

می رسیم آخر و افسانه ی واماندن ما

همچو داغی به دل حادثه ها می ماند

بی صدا تر ز سکوتیم ولی گاه خروش

نعره ی ماست که در گوش شما می ماند

بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ی ما

مرد با هر چه ستم هرچه بلا می ماند

 

هوا را ازمن بگیر.........حسین را هرگز!!...

 

 

 

 


عکس

شهید غواص

دست من خورد به آبی که نصیب تو نگشت!!

(غواص شهید-ساحل اروند)

 

مادر شهید

 

 

 

ای وای.......خدایا!!بند دلم داره پاره میشه!!.......خدایا!!نگهم دار که یه وقتی گریه نکنم!!.......من آبرو دارم........نزار آبروم پیش زینب بره!!!

 

خدایا!!تو شاهد باش.....دارم دسته گلم رو می فرستم جبهه!!...........ثمره ی عمرم رو دارم از باغ دلم می چینم!!.........آخدا!دارم شاخ شمشادم رو می فرستم بره واسه پسر فاطمه سربده!!..............خدایا!!این کمو از من پیرزن قبول کن!!...........خدایا!گریه ام نگیره یه وقتی؟!...........آخه من از زینب خیلی خجالت میکشم................

 

 

 

عکس

 

 

 

 

آهای پسر خاک!!........تو از این دنیای خاکی بهترین چیزا رو با خودت ورداشتی:

 

سلاح..............قرآن................کوله ای سبک!!

 

واسه همینه که مثه برق از دنیا وآخرت رد شدی!!

 

ومن.......... به گرد پاتم نرسیدم!!

 

 

 

توی روایتی دیدم که اکثر یاران حضرت قائم علیه السلام از جوون ها هستن وپیرها خیلی کمن, به قدر سفیدی درون مردمک چشم!این حدیث رو نفهمیدم تا اینکه این عکس رو دیدم!!

 

عکس

 

 

 

مادر شهید

 

 

 

 

پسرم!!.....مگه مامان هیچ وقت تورو یادش میره؟!!

 

لالا، لالا، گل صدپر بخواب ای نازنین, دلبر
لالا، لالا، گل نرگس بلا بر تو نیاد هرگز
لالا، لالا، شکر بارت‏ خدا باشه نگهدارت
لالا، لالا، گل سوسن‏ سرت بذار, لبت بوسم
لبت بوسم که بو داره‏ که با گل گفتگو داره‏
لالا، لالا، گل زردم‏ نبینم داغ فرزندم‏
خداوندا تو ستّاری‏ همه خوابند تو بیداری‏
به‏حق خواب و بیداری‏ عزیزم را نگهداری

 

 

 

عکس شهید

این خاک ایران......خاک عجیبیه!!

واسه اینکه بچه هاش..........تو این خاک..........زود مرد میشن!!!

مرد هم مردای قدیم!!!

 

 

دختر رو هر کاریش بکنی بازم باباییه!!.........ماشالا........هزار ماشالا........دخترای علی چقدر شبیه باباشون شدن!!...........بگو ماشالا!!

 

شهدا شرمنده ایم

 

اگرسر به سرتن به کشتن دهیم

ازآن به که میهن به دشمن دهیم

دریغ است کایران ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

(فردوسی)

 

برو......تندتر برو.........برو توی دل دشمنو خالی کن!برو بهش پیغام بده که....... هنوزم هیچ غلطی!!نمی تونه بکنه.........بروکه.......اگه نگین دیوونه ام........ من توی این شعله ی آتیش فتح و گشایش می بینم........من روشنای ظهور رو می بینم!!

 


 عکس

 

امیرالمومنین فرمود:بهشت در زیر سایه نیزه های دلاوران است!!

 

عکس شهدا

ایران آخرین سنگره!!.......یه وقت فکر نکنی این سنگر خالیه!!.....نه.......این سنگر صاحب داره!!

 

عکس سنگر

 عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۸
مجتبی ابراهیمی


شهیدان

ایمان، عطر خوشبوى گلهاى گلستان اسلام است.

ایمان، درس عشقى است که شهیدان آن را از دفتر توحید خوانده‌اند.

ایمان، بالاترین نمره قبولى در کلاس مقاومت و ایثار است.

ایمان، برترین و بالاترین مدالى است که شاگردان اول دانشگاه جبهه به گردن مى‌آویزند.

ایمان، موشک فضاپیمایى است که شهیدان با آن از خاک تا به افلاک سفر کردند.

ایمان، چشمه زلالى است که شهیدان را در آن غسل شهادت دادند و جاودانه شدند.

ایمان، مهر تائیدى است بر تلاش خستگى‌ناپذیر سینه سرخان مهاجر.

ایمان، شمع فروزان محفل عشق است که شهیدان عاشقانه بر گرد آن چرخیدند، تا جسم ملکى را بسوزانند و جان ملکوتى بیابند.

ایمان، ثمره و حاصل انقلاب اسلامى است که با جانفشانى شهیدان شکل گرفت.

ایمان، خونبهاى عظیم و شایسته شهیدان شاهد ماست.

ایمان، نوشداروى دل‌هاى ترک خورده خاندان عشق است.

ایمان، ترمیم کننده قلب‌هاى شکسته فرزندان شاهد است.عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۱
مجتبی ابراهیمی

دلتنگ


ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﻛﻮﻫﻲ ﺍﺯ ﻭﺍژﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﺒﻬﻢ ﺭﺍﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺳﻨﮕﻴﻨﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ ..ﻭ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻓﻜﺎﺭﻡ ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ، ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﺍﻩ ﮔﺮﻳﺰﻡ !!ﺭﺍﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﺑﻬﺎﻡ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺗﻼﻃﻢ ﺍﻓﻜﺎﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻲ ﻭﺯﻧﻲ ﺫﻫﻨﻢ!..  ﭘﺲ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﻭﺍژﻩ ﻫﺎﻳﻢ ﺧﻴﺲ ﺷﺪﻧﺪ، ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﺷﺮﻡ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻭﺍژﻩ ﻫﺎﻳﻢ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﻭ ﺷﻌﻠﻪ ﻛﺸﻴﺪﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﺮﻡ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻲ ﺍﺕ ﺣﺲ ﻣﻴﻜﻨﻢ.


ﺍﻱ ﻃﺮﺍﻭﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ ﺍﻡ...ﻭ ﺍﻱ ﺗﺠﺴﻢ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺑﻨﺪﮔﻲ...ﺳﻼﻣﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ. ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﻜﻮﺕ ﺍﻓﻜﺎﺭﻡ ﺗﻼﻃﻤﻲ ﺍﺯ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﻮﺝ ﻣﻴﺰﺩ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﻣﺮﺍ ﻻﻳﻖ ﻣﻴﺪﺍﻧﻲ ﺩﺍﻧﻲ ﺗﺎ ﺯﺍﺋﺮ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻲ ﺑﺎﺷﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﻤﻮﺩﻱ ﻭ ﺩﻟﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﺶ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﻳﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ؟ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻓﺮﻳﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﺳﻜﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﺍﺭﺍﻡ ﻛﺮﺩﻱ ﻭﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ، ﻭ  ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺴﻜﻴﻦ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺩﻝ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﻴﺮ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ!...

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺍﺯﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻭﺍژﻫﺎﻳﻢ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻴﻨﻲ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻱ ﻫﻮﺍﻳﻲ ﺷﺪﻧﻢ. ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻛﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺳﻴﺪ ﻫﺠﻮﻡ ﺍﺷﻚ ﺳﻨﮕﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﻛﺮﺩ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻱ ﺷﻜﺮ ﺑﻲ ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺴﻜﻴﻦ ﻣﻲ ﺩﺍﺩﻭ ﻣﻦ ﭼﻜﺎﻭﻙ ﻭﺍﺭ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﻭﺝ ﮔﺮﻓﺘﻢ  ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻫﺪﻳﻪ ﺩﺍﺩﻡ!. ﺳﻔﺮ ﻛﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﭼﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻲ ﺩﻝ، ﻭ ﻗﺮﺍﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺗﻮ ﻣﻴﺠﺴﺘﻢ .. 

ﺍﺯ ﻛﺠﺎﻱ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ؟ ﺍﺻﻼ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺖ ﺑﻴﺖ ﺧﺎﻙ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﺖ ﻣﻌﻄﺮ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﻱ ﺩﻟﻢ ﻋﺎﺟﺰ ﺍﺯ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﺁﻥ...ﭘﺲ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺪﻳﻪ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻛﻨﻢ... ﺍﺭﻭﻧﺪ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺩﻟﻬﺎﻱ ﺁﺭﺍﻡ ﺩﺭ  ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺑﻴﻘﺮﺍﺭ.. ﺍﻱ ﺁﺑﻬﺎﻱ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﺭﻭﻧﺪ ﺑﺨﺮﻭﺵ ﻭ ﻣﻮﺝ ﺑﺮ ﺻﺨﺮﻩ ﻫﺎ ﺑﻜﻮﺏ ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﻗﻠﺒﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻴﺮﺩ ﺍﺯ ﭘﺮ ﭘﺮ ﺷﺪﻥ ﻗﺎﺻﺪﻙ ﻫﺎﻱ ﺳﭙﻴﺪ ﺩﺭ ﺗﻮ...ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻛﻪ ﻗﺎﺻﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﻠﻌﻴﺪﻱ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩﻱ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﺸﺎﻥ،ﻭ ﺑﻲ ﺗﺎﺑﻲ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ... ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﻗﺎﺻﺪﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺭﺍ ﺍﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺯﻳﺒﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺳﻴﺮ ﺁﺑﻬﺎﻱ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭﺕ ﻛﻨﻲ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺗﻮ ﺑﻴﻘﺮﺍﺭ !ﭘﺲ ﺑﻜﻮﺏ ﺑﺮ ﺻﺨﺮﻩ ﻫﺎﻳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻣﺤﻜﻮﻣﻲ ﺑﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻧﻲ ﻭ ﺑﻴﺘﺎﺑﻲ.. ﻏﺮﻭﺏ ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻏﺮﺑﺖ ﻏﺮﻳﺐ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻣﻴﻜﺮﺩ .. ﺍﻱ ﻏﺮﻳﺐ ﺁﺷﻨﺎﻱ  ﻣﻦ !ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎ ﻏﺮﺑﺖ ﺷﻠﻤﭽﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺩﺍﺩﻱ ﻭ ﺁﻭﺍﻱ ﻧﺠﻮﺍﻱ ﻭﺻﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻏﺮﻭﺑﺶ ﺳﭙﺮﺩﻱ ﻭ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﻋﻄﺮ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻧﺠﻮﺍﻳﺖ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ ﻣﻴﺮﺳﺪ!!..

ﺷﺐ ﻭﻗﺘﻲ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﭼﺸﻤﻚ ﺯﻥ ﻣﺤﻔﻠﺲ ﺍﻧﺲ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﻱ ﻧﻮﺍﻱ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻼﻱ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩﻱ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻲ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﻢ ﻛﺸﻴﺪﻱ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻏﻴﺮﺗﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻲ!ﻭ ﻣﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺑﺎﺷﻢ!!..
 عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۰
مجتبی ابراهیمی


طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... 

یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو  پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهید دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...

 پدری سر پسر را به دامن گرفته است...

شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...



کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم.......
تفحص
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۵
مجتبی ابراهیمی


محل استقرار گردان تغییر کرد. وقتی وارد منطقه جدید شدیم، رفت یک گوشه‌ی خلوت، یک قبر کند. شب‌ها‌ می‌رفت آنجا مناجات می‌کرد. هر موقع از کنار آن قبر رد می‌شدیم. صدای گریه و زاریش را می‌شنیدیم. می‌گفت: این جا، جای ابدی ماست.

عکس شهید
شهید "علی عابدینی" فرمانده گردان خط شکن غواص از لشکر 41 ثارالله در سال 1342 در روستای لاهیجان رفسنجان متولد شد و در سال 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید. در ادامه 9 خاطره از زندگی و مجاهدت این سردار شهید را می‌خوانیم:

همیشه جلوی گردان حرکت می‌کرد

گفتم: شما که جلوی نیروها‌ حرکت می‌کنید؛ اگه اتفاقی براتون بیفته بقیه‌ی نیروها‌ باید چه کار کنند؟

گفت: اگر فرمانده جلوی نیروهاش حرکت نکنه، ممکنه یک بسیجی با خودش فکر کنه چرا فرمانده جلوتر از من حرکت نمی‌کنه. من باید همیشه جلوتر از نیروها‌م حرکت کنم تا چنین مسئله‌ای پیش نیاد.

اینجا، جای ابدی ماست

محل استقرار گردان تغییر کرد. وقتی وارد منطقه جدید شدیم، رفت یک گوشه‌ی خلوت و یک چاله کند. شبیه یک قبر. شب‌ها‌ می‌رفت توی آن و مناجات می‌کرد. شب، هر موقع از کنار آن قبر رد می‌شدیم. صدای گریه و زاریش را می‌شنیدیم. بچه‌ها‌ که می‌پرسیدند موضوع قبر چیه؟ می‌گفت: این جا، جای ابدی ماست. دنیا می‌گذره و ما باید چنین جایی برای خودمون انتخاب کنیم؛ پس چه بهتر که از حالا این مکان رو حس کنیم.

اگر می‌خواهی به من محبت کنی، آب رو بده به مجروح‌ها

قمقه‌اش را در آورده بود و به طرف علی گرفته بود. می‌گفت: شما خسته‌اید؛ مدام در حال فعالیت بودی و کار می‌کردی؛ تازه خودم دیدم که قمقمه‌ی آب خودت رو به بچه‌ها‌ دادی. حالا این قمقمه رو بگیر و از این آب بخور. علی آقا نگاهی بهش انداخت و گفت: برادر، بچه‌های دیگه واجب‌تر از من هستند. اگر می‌خواهی به من محبت کنی، آب رو بده به مجروح‌ها

عکس.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۰
مجتبی ابراهیمی


شهید

شب زیبایی بود . حیفمان می آمد بخوابیم؛ولی بهانه ای برای بیدار ماندن نبود. گروهبان ، دسته را جمع و جور کرد . می گفت فرمانده با شما کار دارد.
فرمانده آمد و گفت:ممکن است این چند روز عملیات باشد!

امشب باید در تاریکی کار کنید. نفری بیست تا گونی شن درست کنید. به هم نگاه کردیم. خندیدیم. بهانه ای بود برای بیدار ماندن؛ بعد از یک گرمای ۵۰ درجه یک شب خنک و پر ستاره می چسبید.
فرمانده سرش را روی بیستمین گونی که از شن پر کرده بود ،گذاشت و  به خواب رفت بود. برای نماز صبح که بیدار شد. گونی بچه ها را شمرد ، اخم کرد وگفت :
دیشب چی کار می کردید. نفری ده گونی هم پر نکرده اید.بجنبید.هنوز قدری هوا تاریک است باید جبران کنید.
بچه ها به تکاپو افتادند؛فرمانده شگفت زده شد.گفت :«ببینم ، پس بیل هایتان کجاست؟چرا با مشت گونی را پر می کنید؟!»
گفتم :« بیل نداریم»
فرمانده خجالت زده شد؛گفت:«چرا نگفتید بیل تهیه کنم؟»
بچه ها باز هم خندیدند .گفتم :

خودتان گفتید : در جبهه نباید چیزی بخواهیم ؛ ممکن است فرمـانده شرمنده شود.

 فرمانده گفت :«شرمنــده!»

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۶
مجتبی ابراهیمی


شهید پرویز رهدار


شهید پرویز راهدار
شهید پرویز راهدار در سال 1344در یکی از روستاهای شهرستان زابل به نام روستای اسماعیل قنبر متولد شد پس از طی تحصیلات دوره ابتدایی وارد آموزشگاه گروهبانی شدو باطی دوره آموزش به استخدام ارتش جمهوری اسلامی ایران در آمدو از همین طریق به جبهه نبردعلیه باطل اعزام شد سرانجام پس از سه سال حضور مستمر در میادین نبرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثی در تاریخ 5/3/1365به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
شهیدراهدار فردی خوش اخلاق وعاشق قرآن واهل بیت عصمت وطهارت بود.همیشه سعی در جلب رضایت پدرومادرداشت واز حقوق ماهیانه اش زندگی آنان راتامین میکرد.


بیار مرکب بی زین وجوشن بی پشت    که مرد نه از کارزاربرگردد
ازاین مدافعه بی فتح برنمی گردیم    مگرکه توسن ما بی سوار برگردد

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجتبی ابراهیمی

 شهید عباس ابراهیمی

شهیدعباس ابراهیمی درسال1342درروستای اسماعیل قنبرازتوابع بخش شیب آب شهرستان زابل درخانواده مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود درسن7 سالگی دردبستان اسماعیل قنبرکه آلان به نام خودشهید متبرک گشته است مشغول به تحصیل شدوپس ازاتمام دوران ابتدایی در روستای تیمورآباد که تقریبادرفاصله1.5کیلومتری روستای اسماعیل قنبر می باشدواردمدرسه راهنمایی گردید وتحصیلات خود راتاگرفتن مدرک سیکل ادامه داد پس ازاخذ مدرک سیکل به مدت یک سال بیکار بود ودر دوران تحصیلات ابتدایی وراهنمایی ومدت بیکاری درکارهای کشاورزی باپدرش کمک میکرد به گفته یکی ازهمکلاسی هایش که الان معاون فرمانداری شهرستان زابل هست درتظاهرات وراهپیمایی هایی که ازطرف مدرسه برگزار می شد مشارکت داشت ودر کارهای روزمره باپدرومادر کمک می کرد مخصوصا درکار زراعت وکشاورزی به طوری که یک روز ازمدرسه جلوترازما،دوچرخه خویش راسواروبه راه افتاد ازاوپرسیدیم بااین عجله کجا میروی  جواب داد : میروم که با پدرم زمین را آبیاری کنم. اخلاق بسیار خوب وپسندیده ای داشت درمجالس ومراسمات مذهبی  حضور داشت قرآن راتلاوت می کرد کتاب های مذهبی واسلامی رامطالعه می نمود. درادامه برای طی نمودن خدمت سربازی در تاریخ 18/09/1360وارد ارتش جمهوری اسلامی درآمدوپس از اتمام سه ماه آموزش درکرمان به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شدند ودرمنطقه خونین شهر با دشمن بعثی می جنگیدند درچندین عملیات شرکت داشتند تا بالاخره درتاریخ07/03/1361درعملیات بیت المقدس براثراصابت گلوله دشمن بعثی درخونین شهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد بهترین مطلبی که از زبان بزرگان روستا میتوانم بگویم این است زمانی که این شهید را به روستا آوردند چون  اولین شهیداین روستا بود تقریبا  مردم چندین روستای اطراف جمع شده ودرتشیع جنازه ایشان شرکت داشتند بطوری که کسی تشخیص نمیداد که برادر یا خواهر شهید کیست جو روستا در غم و اندوه و تقریبا مسیر دو کیلو متری روستا تا مزار پراز جمعیت تشیع کننده بود                                                           
خاطرات خانواده شهید: شهید عباس ابراهیمی همه دوستان، آشنایان و اقوام را به داشتن رفتار و کردار نیک دعوت و اهمیت دادن به نماز را توصیه می نمود ، در کارها با مردم کمک و با تمامی اعضای خانواده اش خوش اخلاق ،مهربان و فردی متواضع و متعهدبود و درانجام کارها تلاش و کوشش فراوان داشت .    

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۱
مجتبی ابراهیمی

عکس ایت الله بهجت

تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان، می نشینی بگو یا صاحب الزمان، برمی خیزی بگو یا صاحب الزمان، صبح که از خواب بیدار می شوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو: آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن،
شب که می خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو «السلام علیک یا صاحب الزمان» بعد بخواب.
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد، شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد، دیگر نمی توانی گناه کنی، دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی و خود امیرالمؤمنین (ع) فرموده است:
که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند.

                                                                                                                                

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۳
مجتبی ابراهیمی

عکس را که دیدم در نگاه اول ناخودآگاه به یاد این بیت از شعر شهریار در مدح حضرت امیر(ع) افتادم که: «به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من / چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا» کجاست شهریار تا هر روز در مدح یاران امام خمینی(ره) و پیروان حضرت حیدر(ع) روزها بسراید؟ کجای دنیا این چنین مردانی سراغ دارید که وقتی دشمنی را که تا چند لحظه قبل مقابلشان می جنگیده و برادرانشان را کشته است حالا که اسیر او هستنداین گونه برخورد کند. مطمئنم خود اسرای عراقی هم متعجبند!

 

 عکس

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۴
مجتبی ابراهیمی

عکس امام مهدی

امروز جمعه نیست ...

 

 " آقای " من ...

 


قرار نیست که فقط غروبهای " پنجشنبه " تا غروب " جمعه "

 

سراغت را بگیریم ...

 

قرار نیست فقط " جمعه ها " انتظار " ظهورت " را بکشیم ...

 

آری ...

 

" شنبه " هم می شود از " دوریت " ناله سر داد ...

 

" یکشنبه " هم می شود " انتظارت " را کشید ...

 

" دوشنبه " هم می شود دنبال " گمشده " گشت ...

 

 " سه شنبه " هم می شود با " آقا " درد دل کرد ...

 

" چهار شنبه " هم می شود به خاطر " آقا " گناه نکرد ...

 

یا بن الحسن

 

دوریت " درد " بی " درمان " است

 

 ای " پسر فاطمه "

 

امروز " جمعه " نیست اما ... " دلم " برایت " تنگ " است 

 

السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۷
مجتبی ابراهیمی

چه جمعه هاکه یک به یک غروب شد نیامدی/،چه بغضهاکه درگلو رسوب شد نیامدی/،خلیل آتشین سخن؛تبربه دوش بت شکن،خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی/،
برای ماکه خسته ایم نه؛ولی برای عده ای چه خوب شدنیامدی/
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام،
دوباره صبح؛ظهر؛ نه غروب شدنیامدی

عکس امام مهدی

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۰
مجتبی ابراهیمی


عکس

 

 

آخرین وصیت یک شهید ؛

اوایل شب، برق زندان قطع شده و آسایشگاه در تاریکی فرو رفته بود. تنها می شد با باریکه ی نوری که از پنجره به دیوار می تابید، رنگ خون را روی دیوارهای زندان تشخیص داد.من نیز در گوشه ای از دیوارهای محصور زندان نشسته بودم و با دلی دردمند و اندوهگین آخرین وصیت یکی از برادران آزاده را که لحظاتی پیش به شهادت رسیده بود، در خاطر مرور می کردم.
او صادقانه و با زبان خاص خودش گفته بود: هر کدام از شما که به میهن اسلامی بازگشتید،از قول من به ملت عزیز ایران بگویید کسانی که به جمهوری اسلامی خیانت کنند من از آنها نخواهم گذشت و هرکس به اندازه ی خدمتی که کند، اگر لایق باشم، از او شفاعت خواهم کرد. به خانواده ام نیز بگویید من مردانه در برابر دشمن ایستادم و مردانه به شهادت رسیدم.
صداقت و اخلاص او در بیان این گفته ها چنان بود که نمی توانستیم از فرو ریختن اشکهایمان جلوگیری کنیم و در آن فضای ملکوتی سوگند یاد کردیم که وصیت او و دیگر شهدای گرانقدر آزاده را به گوش ملت ایران برسانیم.

راوی: آزاده سید حمید ابوالفضلی

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۷
مجتبی ابراهیمی


عکس هیئت


بچه هیئتی بودن یعنی مست شدن با چای روضه ...

بچه هیئتی بودن یعنی شبای جمعه ساعت ٢ قدم زنان تو
کوچه های خلوت قدم زدن و برگشتن به خونه ...

بچه هیئتی بودن یعنی قرار گذاشتن با رفقا فقط حرم ...

بچه هیئتی بودن یعنی مادرت همیشه ازت راضی باشه ...

بچه هیئتی بودن یعنی لباس مشکی ، یقه هیئتی و آستین بدون دکمه
بچه هیئتی بودن یعنی ساده پوش بودن و تیشرت یا رقیه ...

بچه هیئتی بودن یعنی هروله و سینه زنی
یعنی از خود بی خود شدن وسط شور سینه زنی ...

بچه هیئتی بودن یعنی صحبت کردن از سبک های جدید
قبل از شروع و اخر هیئت ...

بچه هیئتی بودن یعنی همه چیزت وقف امام حسین باشه
یعنی اخلاق و منش و رفتار حسینی ...

بچه هیئتی بودن یعنی هر کار بکنی یکی هست که بهت گیر بده
یعنی هر تیپ و تفکری داشته باشی ولی دهه اول محرم بازم میای و سینه میزنی ...

بچه هیئتی یعنی هر کاری بکنی فقط برای رسیدن به اللهم عجل لولیک الفرج باشه
یعنی راضی کردن امام زمانت ... یعنی به سمت ظهور رفتن ...

بچه هیئتی بودن یعنی شمر و یزید و
علی و حسین زمانت رو بشناسی ...

بچه هیئتی بودن یعنی پرواز کنی با ذکر حسین حسین ...
بچه هیئتی بودن یعنی اشک ریختن از روضه تا ذکر اخر ...
یعنی مثل عابس تو روز عاشورا پیرهنت رو در بیاری و مردونه سینه بزنی

یعنی سینه کبود و صورت زخمی ...
یعنی عشق بازی با ارباب ...

بچه هیئتی بودن یعنی
مناجات حاج منصور
روضه حاج محمود کریمی
زمزمه محمد رضا طاهری
زمینه حمید علیمی
واحد مختاری و اکبری
شور مقدم و سیب سرخی
ذکر کیوانی و عیدانیان
مستی محسن ربیع و هادی غفوری

یعنی

اخلاص حاج عبدالرضا هلالی
مظلومیت سید جواد ذاکر ...

سلامتی همه بچه هیئتی ها
و به نیت فرج صاحبمون
صلوات ...

 

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۵
مجتبی ابراهیمی

طعنه و خنده به اشعار و شعارم بزنید

تیر غم بر دل دیوانه و زارم بزنید

در حـــفاظـــت ز امیــــرم علی خــــامـــنه ای
می شــــوم مـــیثــــم تــــمّار ، بـــه دارم بـــزنیــد

عکس رهبر

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۲
مجتبی ابراهیمی