قرارگاه سایبری شهادت

♥دلـــــــنـــــوشـــــتـــــه هــــای یـــــه جــا مـــانــده♥ ...♥اللهم عجل الولیک الفرج♥ .تماس باما.09029250885

قرارگاه سایبری شهادت

بسم رب الشهدا والصدیقین سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.رهسپاریم با ولایت تا شهادت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

افسران - برای درک تصویر مهم لطفا متن کوتاه توضیحات رابخوانید

چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :

جاده لغزنده است

دشمنان مشغول کارند!

با احتیاط برانید

سبقت ممنوع...

دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به "امام" است..

حداکثر سرعت بیشتر از سرعت "ولی فقیه" نباشد

اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید!

دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع

با دنده لج حرکت نکنید و با وضو وارد شوید

این جاده مطهر به خون شهداست...


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۷
مجتبی ابراهیمی

افسران - بگردید، پلاک و پای این شهید را پیدا کنید!


وسط میدان مین بودیم. اینجا را بارها گشته بودیم، اما امروز حس دیگری داشتم. گفتم: «بچه ها امروز بیشتر دقت کنید. مثل اینکه قراره خبری بشه.»...


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۵
مجتبی ابراهیمی

افسران - الهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک



عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۲
مجتبی ابراهیمی

افسران - شرمنده ایم ......

خیلی گشته بودیم،نه پلاکی نه کارتی،چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه تنش بود.چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده. خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام» 

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۹
مجتبی ابراهیمی

افسران - شهادت....

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۸:۳۵
مجتبی ابراهیمی


بسم الله الرحمن الرحیم

الله اکبر

اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان علینا ولی الله

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. صدق الله العلی العظیم. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

خداوند!فقط می خواهم شهید شوم

شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم، عشق واقعی تویی و شهادت، بهترین راه برای دست یافتن به این عشق

نمی دانم چه باید کرد، فقط می دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می باشد. واقعاً جایی برای خودمان نمی یابم

هر موقع آماده می شوم چند کلمه ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر؟ در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعا چه باید می کردیم؟ اگر سخت است، خدا را داریم، اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم، اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا را داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا، یا رب العالمین!

راستی!چه بگویم، سینه ام از دوری دوستان سفر کرده، از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا!تو کمک کن. چه کنم؟ فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم

خداوندا!خود می دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده ام و این دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم!تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم

چه بدم، وای خدا تو رحم کن و کمک کن!بدی مرا می بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می کنم، از روی سرکشی نیست، بلکه از روی نادانی می باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر می کنم، می بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری از شهدا، کار خوب نکردن، بنده ی خوب نبودن... دیگر

ای حضرت حق!امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. وای چه روزهای خوشی بود. وقتی به عکس نگاه می کنم، از درد سختی که تمام وجودم را می گیرد دیگر تحمل دیدن ندارم. دوران لطف بی منتهای حضرت حق، دوران جهاد، دوران عشق، دوران رسیدن آسان به حضرت حق!وای من بودم؟ نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم؟ الله اکبر!خداوندا!خودت کمک کن، خداوندا!تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می دهم، شهادت را در همین دوران تصمیم بفرما و توفیقم بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، ان شاءالله تعالی.

«منزل، ظهر جمعه 82/4/6».

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۱
مجتبی ابراهیمی


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و صلوات بر محمد و آل محمد(ص) و روح پرفتوح حضرت امام(ره) و با درود بر امام خامنه‌ای

خدمت همسر عزیز و شیرزن خودم سلام. می دانم که از روزی که با من پیوند ازدواج بستی، جز زحمت و تلاش بی وقفه برای شما هیچ نکرده‌ام. می دانم قصور زیادی دارم، آن طور که شما بودید، من نبودم. اگر همیشه با شجاعت و افتخار، آماده هرگونه ماموریت بوده ‌ام، تنها به همت شما و مسئولیت پذیری شما بوده است. اگر عمری باقی بود، از خداوند می خواهم توفیق جبران محبت های شما را به بنده عطا فرماید و اگر خدا خواست و شهادت نصیب بنده حقیر شد، طلب حلالیت دارم.

بعد از بنده، هرگز از خط ولایت خارج نشوید، بسیار مواظب باشید که فتنه گران گاه به نام ولایت در پی خواهند بود تا شما را در مقابل ولایت قرار دهند. هرگز فکر نکنید که نسبت به سایر مردم، حق بیشتری نسبت به انقلاب دارید، هر چه بوده وظیفه بوده است.

به فرزندانم بگو که عاشق سیدعلی بودم . بگو که اگر شادی روح بابا را می طلبند، سرباز ولایت سید‌علی باشید، صحبت های حضرت آقا را خوب بشنوید و به جان دل بگیرید که چراغ هدایت شما خواهد بود.

وصیت نامه آخرین شهید مدافع حرم:به فرزندانم بگو که عاشق سیدعلی بودم.

اما فرزندم میثم عزیز و یاسر جان! دعا می کنم که شهید راه ولایت باشید، در طلب علم کوشا باشید، تا می توانید به دنبال علم باشید. مواظب باشید که بدون بصیرت عملتان راه به جایی نخواهد برد. مواظب عملیات روانی دشمن باشید. شما هیچ حقی بر گردن ملت ندارید، مگر وظیفه خدمت به مردم. همیشه از خود سوال کنید که برای کشور و مردم چه کرده اید.

میثم جان بابا و یاسر عزیزبابا، یار و یاور هم باشید. هر کجا که باشید می توانید سرباز ولایت باشید. در هر شغلی که باشید و دوست داشته باشید. با ولایت بودن، با دوستی دنیا در یک جا نمی گنجد، پس اگر مال دنیا هم داشتید، نگذارید محبت مال دنیا  شما را از ولایت جدا کند . تا می توانید به مردم خدمت کنید. هرگز در مسایل اجتماعی خود بی تفاوت نباشید.

آخرین وصیت بنده به شما این است: احترام مادر خود را داشته باشید که حق بسیار بر گردن بنده و شما دارند. ایشان را روی تخم چشم خود جای دهید که هر چه کنید کم است.

از مادرم سکینه (خاله ام)، حاجی و پدرم حلالیت بخواهید و سلام مرا به آن ها برسانید.

از تمام برادران و خواهرانم و هر کس که با بنده ارتباط داشته، حلالیت بخواهید. اگر به کسی قرضی داشتم بپردازید و اگر از کسی طلبی داشتم، در طلب یا بخشش آن مختارید.

اگر مفقودالاثر شدم، هرگز به خاطر جسم گناهکار، خاطرِ آقا را پریشان نکنید که خاطر حضرت آقا، از همه برایم عزیز‌تر است.

در خاتمه از تمام دوستان حلالیت می طلبم.

 خداوند بر عمر با عزت امام خامنه ای بیفزاید.

 

 


عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۸
مجتبی ابراهیمی


بسم الله الرحمن الرحیم

سوره آل عمران آیه 195

فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَاب.

آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند، همانجا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای اب جاری و روان است، داخل می کنیم و این پاداشی است از جانب خدا.

با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته است و سلام و دورد به محضر صاحب العصر و الزمان (عج) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت الله سید علی خامنه ای (مدظله العالی) و روح پاک تمامی شهدای اسلام به خصوص سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین (ع) که جان ها همه فدای آن بزرگوار.

به موجب آیه شریفه "کل نفس ذائقه الموت" تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد.

این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم.

پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما باد

از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت (ع) و راه ایشان و در کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید. از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و در حق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام. از شما می خواهم که مرا حلال کنید.

در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که او را ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید؛ زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آروزی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند.

خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.

اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشد.


برادر عزیزم

مرا حلال کن و ببخش ، می دانم که در حق تو هم کوتاهی کردم، برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن، خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده. از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد. دعا برایم یادت نرود.

از فامیل، همبستگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند.

رفقا، دوستان و همکاران و همنشینان عزیرم  

که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام، خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما دارم تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید.

شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شماها هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید.

مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید.

من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است. فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا.

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به امید سر کویش پر و بالی بزنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آن که آورد مرا باز برد تا وطنم

مرغ بال ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیرد.

شب اول قبر دعا برایم را فراموش نکنید رفقا

و من الله التوفیق

العبد الحقیر محمد حسن خلیلی (رسول)


عکس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۲
مجتبی ابراهیمی



عکس


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۷
مجتبی ابراهیمی

خفته در خون
آرام و بی صدا
گفتند و می گویند که تو برای دفاع از خاک وطن رفتی...
برخیز و خود بگو...

 

 

 

 

گفت: خوب از خاک ایران محافظت کردی
جواب داد: خاک؟!
من برای اسلام جنگیدم. وگرنه فرقی نمی کند من از یک مشت خاک اینطرف تر خلق شده ام و آن عراقی از یک مشت خاک آنسوتر.

گفتگوی شهید اکبر شیرودی با خلبان همراهش


عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۹
مجتبی ابراهیمی



 

 

 

گوشه هایی از وصیت نامه شهید چمران

"...به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم..."

وصیت می کنم …
وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می   رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم …
از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم.
از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهان سوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می   گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می   دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…
ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی!
زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم…
اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم! من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است …
به سه خصلت ممتاز شده ام:
1. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.
2. فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند.
3. تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های   صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد …
کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.
آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.
وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام. به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…
تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینیی رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی  لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می   بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …
می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی   کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند!
اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی   را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …
و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …

عکس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۶
مجتبی ابراهیمی



   

عراقی‌ها در مراحل اولیه جنگ، سلاح‌های مجهزی داشتند و به هیچ وجه محدودیت تسلیحاتی نداشتند.  وجود دریایی از مهمات و اسلحه از جمله توپ‌های خمسه خمسه، به دشمن این امکان را می‌داد که سخاوتمندانه به روی رزمندگان ما آتش بریزید.

هر کس که در خط مقدم خطوط دوم و سوم حرکت می‌کرد، ناچار بود به دلیل انفجار خمپاره، دوربردها و توپ‌های 23 یا 35 ـ که توپ‌های سنگینی هستند ـ دائماً در حال افت و خیز گام بردارد؛ اما آقا سید مجتبی (شهید هاشمی) هیچ‌گاه از صدای سوت خمپاره و سلاح‌های سنگین هراسی نداشت و همانند ما با شنیدن این صداها عکس‌العمل فیزیکی نشان نمی‌داد.

وقتی ما صدای انفجاری را می‌شنیدیم، فوراً روز زمین می‌خوابیدیم تا ترکشی به ما اصابت نکند، به همین دلیل با تعجب از آقا سید می‌پرسیدیم که شما چرا مثل ما روی زمین نمی‌خوابید؟ ایشان با مزاح و خوشرویی به ما می‌گفت "این تیرها از جانب خداوند مأمور هستند و به خواست خدا به ما اصابت می‌کنند. پس بیهوده به خودتان زحمت ندهید. شما چه راست بروید چه به روی زمین بخزید، تیرها مأمورت خودشان را انجام می‌دهند".

البته این را هم باید بگویم که آقا سید مجتبی همواره به حفظ سلامت بچه‌ها سفارش زیادی داشتند.

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۲
مجتبی ابراهیمی


عکس

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۹
مجتبی ابراهیمی

 

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم

غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .

 ******

دید در معرض تهدید دل و دینش را """ رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را

رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر """چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .

******

رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ """از جبهه گریختن گناهی است بزرگ

ما بر سر پست انقلابیم اکنون """ خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .

******

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو """ دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو


تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای """ که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو
. . .

******

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد """ بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد

بلند شد سر خود را به آسمان بخشید """سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . .

******

گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.

محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .

******

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات """ بر قامت بی سر شهیدان صلوات

خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

******

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد  """ عطر شب‌های محرم می‌دهد

چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود """ جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود . . .

******

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

******

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ """ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست """ از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

******

ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم """برگرد ! تا سربند یا زهـرا (س) نبستیم . . .

******

ای شهید

ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
«زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینه‌دار خون تو اند آسمانیان
رنگین‌کمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنه‌خیز حادثه‌ها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
«عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید

******

آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی

از جان گذشتگی هزاران شهید است ؟

این ابر مردان را فراموش نکنیم . . .

******

شهیدان از می توحید مستند / شهیدان سرخوش از جام الستند

نمردند و نمی میرند هرگز / شهیدان زنده ی جاوید هستند . . .

******

بدی کردیم، خوبی یادمان رفت / ز دلها لای روبی یادمان رفت

به ویلای شمالی خو گرفتیم / شهیدان جنوبی یادمان رفت . . .

شادی روح شهدا صلوات

******

گل اشکم شبی وا میشد ای کاش / همه دردم مداوا میشد ای کاش

به هر کس قسمتی دادی خدایا / شهادت قسمت ما میشد ای کاش . . .

******

مادر!

تو بر مزار شهید عزیز خویش

یک کاسه آب یخ

یک دسته گل بیار

زیرا که من هنوز در این خوابگاه خویش

لب تشنه حیاتم

دل تشنه وطن . . .

******

خوشا آنان که با عزت ز گیتی /  بساط خویش برچیدند و رفتند

ز کالاهای این آشفته بازار /  شهادت را پسندیدند و رفتند . . .

******

خوشا آنان که جانان می شناسند / طریق عشق و ایمان می شناسند

بسی گفتیم و گفتند از شهیدان / شهیدان را شهیدان می شناسند . . .

******

بار دیگر لاله ها از خاک روئیدن گرفت

غنچه، پیراهن شکاف انداخت، خندیدن گرفت

نغمه داوود یر دادند مرغان چمن

عطر گل در کوچه های شهرپیچیدن گرفت . . .

******

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند

اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند . . .

(شهید آوینی)

******

کوله بارى پر زمهر انبیا دارد شهید / سینه‏اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید

این نه خون است اى برادر بر لب خشکیده‏اش‏ / بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شهید

******

زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به مرگ است . . .

(شهید محمد عبدی)

******

از آسمان عرفان، تابنده اختری رفت / وز کنج علم و ایمان، ارزنده گوهری رفت

سرباز پیشتازی از خیل عشقبازان / از صفحه ی شجاعت یکتا دلاوری رفت . . .

******

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند / روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز مردن نهراس / مردار بود هر آنکه او را نکشند . . .

******

شهدا را یاد کنیم اگرچه با یک صلوات





عکس

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۶
مجتبی ابراهیمی


گفت فقط دعا کنید پدرم شهید بشه
خشکم زد.
گفتم پسرم این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو 
و مادر و برادر رو کتک میزنه
امامشکل مااین نیست
گفتم: پسرم پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده
شروع میکنه دست وپاهای همهمون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه
حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.
حاجی دعاکنید پدرم شهید بشه وبه رفیقاش ملحق بش

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۲
مجتبی ابراهیمی

پرواز تا خدا

دیگر نمی خواهم زنده بمانم،                                                                                 

               من محتاح نیست شدنم،

                               من محتاج تو هستم خدایا!

بگو ببارد باران..

             کویر شوره زار قلبم سال هاست،

                                   که سترون مانده است،

من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم،

                       خدایا دوست دارم تنها بیایم،

                                             دوست دارم گمنام گمنام بیایم،

                                                                               دور از هر هویتی.

خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری،

                      خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام؟

خدایا! دوست دارم سوختن را،

                                  فنا شدن را،

                                             از همه جا جاری شدن را،

                                                                 به سوی کمال انقطاع روان شدن را...

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۹
مجتبی ابراهیمی


تو هم به دلتنگی هایم اضافه میشوی...                                                             

مثل تمام دلتنگی هایم...

تو کمی با بقیه دلتنگی هایم متفاوتی...تورا میبینم از رسانه و ...

وقتی چهره ی نورانی تو آرامش به قلبم میدهد وقتی صلابت حرفهایت دلم را قرص

میکند کمی از نگرانی هایم کاسته میشود.




رهبر

خیالم راحت است که امام مهدی بی یار نیست.سید علی میخواهد مقداد واباذر را

تداعی کند.گاهی بخاطر مظلومیتت اشک هایم ناخودآگاه پذیرایم میشود.

ولی وقتی موج جوانان عاشقکه سربند لبیک یا خامنه ای دارند و برای وصال با تو

به هر دری میزنند‌ از تلویزیون میبینم به ذوق می آیم.

راه دیگری برای دیدارت نمی یابم.خوشحالم که با داشتن ستاره ای چون تو دلیلی

برایگم شدن راه ندارم.

دیدار روی ماهت یک فیض آسمانی ست.کمی بیشتر به تلویزیون بیاو نگذار همین

دلخوشی امبه خاک سپرده شود. آقای من عاشقانه دوستت دارم.

این دلنوشته ناچیز تقدیم به رهبرم سید علی

عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۲
مجتبی ابراهیمی


دلم هوای عباس کرده

اومد پیشم گفت: خیلی دلم گرفته. روضه میخونی؟؟؟ شاید دیگه فرصت نباشه!!

گفتم! برو شب عملیاته! خیلی کار دارم!!

رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقیقه!! خواهش میکنم.

3تایی نشستیم

گفتم:چه روضه ای؟

گفت:دلم هوای عباس کرده!

منم شروع کردم!

ای اهل حرم میر علمدار نیامد.علمدار نیامد!

سقای حرم سید و سالار نیامد.علمدار نیامد!

کلی وقت با همین2بیت گریه کردند.رهاشون کردم ب حال خودشون!

عملیات با رمز یا ابالفضل العباس شروع شد.

بیسیم زدم وضعیتشو بپرسم

گفتند:چند لحظه قبل شهید شد با دست بریده و نارنجک به دست !
عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۵
مجتبی ابراهیمی


عکس  رهبر


هرکس شهید حق شد، همراه با حسین است

آری مسیر عشق از، عبـــاس تـــا حسین است

در کربـــــلای این عصــــر، سوگنــــد بر ابوالفضل

«لبیک یا خامنـــــــه ای لبیک یا حسین است»

*****************

خواندیم وصیت شهیدان این بود

در توصیه پیــــــر جماران این بود

یعنی که فدایـــی ولایت باشیم

آری سبب عــــــزت ایران این بود

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۰
مجتبی ابراهیمی

شهید مصطفی دانش


متن وصیت نامه فدایی حضرت زینب (سلام الله علیها):

باید گذشتن از دنیا به آسانی

باید محیا شد از بهر قربانی

سوی حسین رفیق با چهره خونین

زیبا بود این سان معراج انسانی

با عرض سلام خدمت پدر و مادر همیشه مهربانم:ببخشید که آخر عمر زمانی که به من نیاز داشتید شما را تنها گذاشتم. بگذارید روی جوانی و جهالت، اکنون که این دست خط را می خوانید خداوند به من توفیق داده تا مهمان حضرت زینب شوم و بر سفره این بانوی گرامی بشینم و برای نزدیکتر شدن به این بانوی گرامی نیازمند و محتاج حلالیت و بخشش شما هستم..اگر از من بدرفتاری دیدید که دیدید مرا ببخشید و حلال کنید. در پایان زحمتی دیگر برای شما داشتم. مبلغ سیصد هزار تومان بابت رد مظالم از نیابت من بپردازید و از تمام اقوام آشنایان بالاخص همسایه ها و دوستانم برای من حلالیت بگیرید، شاید رفتاری از من سرزده و آنها دلخور شده باشند…. امیدوارم که وظیفه ام را به عنوان یک شیعه خوب انجام داده باشم در این دنیا از بدو تولد جز زحمت و نگرانی چیزی برای شما نداشتم امیدوارم در آن دنیا جبران کنم و مایه راحتی و آرامش شما باشم .

فدایی حضرت زینب

مصطفی دانش

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۷
مجتبی ابراهیمی

زمانه خواســـــــــــت توراماضی بعید کند

ضمیرغائب مفردکند ،شهیدکند

خدانخواست که تنها ازتوسربگیرد خواست

که ذره ذره وجودتوراشهیدکند

چشم هایم رامیبندم می خواهم آخرین حرفه آخرین لبخندشمارابه یادبیاورم

.باران پشت شیشه می بارد!نم نم ...هوا

خیلی پاک شده،امانفس های شما راکم دارد.نفس هایی که باهمه ی سختی

بالا وپایین رفتنش برای شما ،نعمتی بود

برای ما.بوی دوستانت رامی دادی ،آشناترازهمه بودی ..بوی دوستانت رامی دادی که

حرف هایت به دل می نشست..دلمان می خواست برایمان حرف بزنید

چقدرخدادوستتان داشت که ظرف تان رااین شکلی شکست.اصلا خودت هم

می دانستی دردهمیشه قسمت مردبوده است.

چشم هایم رامی بندم .آخرین حرف هایتان توی ذهنم جان می گیرد.

گفته بودم:

-یه توصیه ای،یه نصیحتی به ما بکنین...بفرمایین حاجی...منتظریم حرف های

شمارابشنویم..

لبخندزده بودی، یک لبخند کم رنگ ،صدایت آرام آرام بود،سخت شنیده می شد

،نفس های ماتوی سینه حبس شده بودوصدای خس خس نفس های شما بودفقط.

گفته بودی:

شماها بایدمنونصیحت کنین.من چرا؟

دیگر حسابی بوی دوستانت رامی دهی وحالا فقط خاطره ی حرفها،سرفه های

خشک ولبخندمانده.

پشت شیشه باران می زند،هوای شهر،حالاتمیزترازهمیشه شده اما باهمه ی

تمیزی اش نفس شما راکم دارد....

اما...........................

دلتنگیهایش تمام شد...

اینجا ستاره هاهمه روشند!

پس بیاباهم ازکوچه های خلوت شهربگذریم.

بیاباهم سکوت برگ های خاموش رادرهم

بشکنیم وآواز رویید مان رادر گوش های شنوا زمزمه نیم

وسراغی بگیریم ازستاره های که خاموش می پنداری مشان!

درمعرفت شهرکسی رامی شناختم که باعشق پیوندی دیرینه داشت.

کسی که زخم دلتنگی هایش رابارها درتنهایی اش گریه کرده بود.کسی

که هم سفره ی شهدابوده است وخم صحبت

دلتنگی هایشان.باخنده هایشان خندیده بود وباگریه هایشان گریسته بود

...امابرگشته بود باتنی زخمی ودلی پردرد.با

کوله باری ازحرفهای درگلومانده وبغض های وانشده.برگشته بودتامن وتو رابه

دوران عشق پیوند بزند،تابایستدوبا

ایستادنش ملائک راباردیگر به سجده وادارد.

اما حالا روزهاست که به مهمانی شهدارفته ودرآغوش امن خداآرام گرفته.

"غواص شهیدحسین محمدی" یکی دیگر ازیادگاران دوران عشق بود کا سالها

درگوشه ای از این شهر،بی صدا بادلتنگی هایش زندگی کرد وبی صداتر،ازکنار

خواب هایمان گدشت و رفت........

درباغ شهادت را نبندید....

به مابیچاره ها زان سو نخندید.....

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۱
مجتبی ابراهیمی


عکس جانباز

این عکس جانباز محمدزاده است . خیلی ها از دیدن این عکس حالشون خراب میشه..یه بار وقتی واسه درمان به تهران رفته تو رستوران راهش نمیدن....زنها از چهره اون میترسن......خوب نگاش کنید صورت اون جلوی ترکشا رو گرفت تا ما ترکش نخوریم...اولین کلمه یا اولین دیالوگم ....
روزی چند بار شهید میشوی برادر؟؟؟؟....
بعضیا میگن که چرا بچه جانباز سهمیه داره چرا اصلا جانباز حقوق جانبازی میگیره . واقعا جواب این چرااااا ؟ خیلی سخته ؟
یه ثانیه حاضری چهره پدرت رو شوهرت رو برادرت رو اینطوری ببینی ؟
دوست دارم این مطلب اینقدر بازنشر بشه که همه ببینن نداشتن پدر و یا حتی بدتر از اون داشتن پدر به این شکل چقدر سخته . گرچه برای فرزندان این جانبازان همشون یه قهرمانن نه قهرمان های افسانه ای مثل فیلم های هالیوودی . قهرمان های واقعی ........
راز خوشبختی من خفته در قلب من است
تو کجا میگردی قلب من این وطن است                                                               

                                                                                                                                    عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۶
مجتبی ابراهیمی

چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت....
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن....
ﮔﺮﻓتن ﻭ ﺭفتن......
و ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮنگشتن!!!......
والان یکی دیگه 94هزارمیلیارد و...

سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ...
همه فکر کردن ترسیده !! ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻟﻪ» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ...

عکس شهید

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۹
مجتبی ابراهیمی

 

تقدیم به بچه های ایران که بچه موندن ولی بچگی نکردن!!

عکس شهدا

نتوان گفت این قافله وا می ماند

خسته و خفته از این خیل جدا می ماند

این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنی

این سفر همره تاریخ به جا می ماند

دانه و دام در این راه فراوان اما

مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند

می رسیم آخر و افسانه ی واماندن ما

همچو داغی به دل حادثه ها می ماند

بی صدا تر ز سکوتیم ولی گاه خروش

نعره ی ماست که در گوش شما می ماند

بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ی ما

مرد با هر چه ستم هرچه بلا می ماند

 

هوا را ازمن بگیر.........حسین را هرگز!!...

 

 

 

 


عکس

شهید غواص

دست من خورد به آبی که نصیب تو نگشت!!

(غواص شهید-ساحل اروند)

 

مادر شهید

 

 

 

ای وای.......خدایا!!بند دلم داره پاره میشه!!.......خدایا!!نگهم دار که یه وقتی گریه نکنم!!.......من آبرو دارم........نزار آبروم پیش زینب بره!!!

 

خدایا!!تو شاهد باش.....دارم دسته گلم رو می فرستم جبهه!!...........ثمره ی عمرم رو دارم از باغ دلم می چینم!!.........آخدا!دارم شاخ شمشادم رو می فرستم بره واسه پسر فاطمه سربده!!..............خدایا!!این کمو از من پیرزن قبول کن!!...........خدایا!گریه ام نگیره یه وقتی؟!...........آخه من از زینب خیلی خجالت میکشم................

 

 

 

عکس

 

 

 

 

آهای پسر خاک!!........تو از این دنیای خاکی بهترین چیزا رو با خودت ورداشتی:

 

سلاح..............قرآن................کوله ای سبک!!

 

واسه همینه که مثه برق از دنیا وآخرت رد شدی!!

 

ومن.......... به گرد پاتم نرسیدم!!

 

 

 

توی روایتی دیدم که اکثر یاران حضرت قائم علیه السلام از جوون ها هستن وپیرها خیلی کمن, به قدر سفیدی درون مردمک چشم!این حدیث رو نفهمیدم تا اینکه این عکس رو دیدم!!

 

عکس

 

 

 

مادر شهید

 

 

 

 

پسرم!!.....مگه مامان هیچ وقت تورو یادش میره؟!!

 

لالا، لالا، گل صدپر بخواب ای نازنین, دلبر
لالا، لالا، گل نرگس بلا بر تو نیاد هرگز
لالا، لالا، شکر بارت‏ خدا باشه نگهدارت
لالا، لالا، گل سوسن‏ سرت بذار, لبت بوسم
لبت بوسم که بو داره‏ که با گل گفتگو داره‏
لالا، لالا، گل زردم‏ نبینم داغ فرزندم‏
خداوندا تو ستّاری‏ همه خوابند تو بیداری‏
به‏حق خواب و بیداری‏ عزیزم را نگهداری

 

 

 

عکس شهید

این خاک ایران......خاک عجیبیه!!

واسه اینکه بچه هاش..........تو این خاک..........زود مرد میشن!!!

مرد هم مردای قدیم!!!

 

 

دختر رو هر کاریش بکنی بازم باباییه!!.........ماشالا........هزار ماشالا........دخترای علی چقدر شبیه باباشون شدن!!...........بگو ماشالا!!

 

شهدا شرمنده ایم

 

اگرسر به سرتن به کشتن دهیم

ازآن به که میهن به دشمن دهیم

دریغ است کایران ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

(فردوسی)

 

برو......تندتر برو.........برو توی دل دشمنو خالی کن!برو بهش پیغام بده که....... هنوزم هیچ غلطی!!نمی تونه بکنه.........بروکه.......اگه نگین دیوونه ام........ من توی این شعله ی آتیش فتح و گشایش می بینم........من روشنای ظهور رو می بینم!!

 


 عکس

 

امیرالمومنین فرمود:بهشت در زیر سایه نیزه های دلاوران است!!

 

عکس شهدا

ایران آخرین سنگره!!.......یه وقت فکر نکنی این سنگر خالیه!!.....نه.......این سنگر صاحب داره!!

 

عکس سنگر

 عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۸
مجتبی ابراهیمی


شهیدان

ایمان، عطر خوشبوى گلهاى گلستان اسلام است.

ایمان، درس عشقى است که شهیدان آن را از دفتر توحید خوانده‌اند.

ایمان، بالاترین نمره قبولى در کلاس مقاومت و ایثار است.

ایمان، برترین و بالاترین مدالى است که شاگردان اول دانشگاه جبهه به گردن مى‌آویزند.

ایمان، موشک فضاپیمایى است که شهیدان با آن از خاک تا به افلاک سفر کردند.

ایمان، چشمه زلالى است که شهیدان را در آن غسل شهادت دادند و جاودانه شدند.

ایمان، مهر تائیدى است بر تلاش خستگى‌ناپذیر سینه سرخان مهاجر.

ایمان، شمع فروزان محفل عشق است که شهیدان عاشقانه بر گرد آن چرخیدند، تا جسم ملکى را بسوزانند و جان ملکوتى بیابند.

ایمان، ثمره و حاصل انقلاب اسلامى است که با جانفشانى شهیدان شکل گرفت.

ایمان، خونبهاى عظیم و شایسته شهیدان شاهد ماست.

ایمان، نوشداروى دل‌هاى ترک خورده خاندان عشق است.

ایمان، ترمیم کننده قلب‌هاى شکسته فرزندان شاهد است.عکس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۱
مجتبی ابراهیمی


طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... 

یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو  پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهید دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...

 پدری سر پسر را به دامن گرفته است...

شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...



کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم.......
تفحص
عکس
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۵
مجتبی ابراهیمی


محل استقرار گردان تغییر کرد. وقتی وارد منطقه جدید شدیم، رفت یک گوشه‌ی خلوت، یک قبر کند. شب‌ها‌ می‌رفت آنجا مناجات می‌کرد. هر موقع از کنار آن قبر رد می‌شدیم. صدای گریه و زاریش را می‌شنیدیم. می‌گفت: این جا، جای ابدی ماست.

عکس شهید
شهید "علی عابدینی" فرمانده گردان خط شکن غواص از لشکر 41 ثارالله در سال 1342 در روستای لاهیجان رفسنجان متولد شد و در سال 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید. در ادامه 9 خاطره از زندگی و مجاهدت این سردار شهید را می‌خوانیم:

همیشه جلوی گردان حرکت می‌کرد

گفتم: شما که جلوی نیروها‌ حرکت می‌کنید؛ اگه اتفاقی براتون بیفته بقیه‌ی نیروها‌ باید چه کار کنند؟

گفت: اگر فرمانده جلوی نیروهاش حرکت نکنه، ممکنه یک بسیجی با خودش فکر کنه چرا فرمانده جلوتر از من حرکت نمی‌کنه. من باید همیشه جلوتر از نیروها‌م حرکت کنم تا چنین مسئله‌ای پیش نیاد.

اینجا، جای ابدی ماست

محل استقرار گردان تغییر کرد. وقتی وارد منطقه جدید شدیم، رفت یک گوشه‌ی خلوت و یک چاله کند. شبیه یک قبر. شب‌ها‌ می‌رفت توی آن و مناجات می‌کرد. شب، هر موقع از کنار آن قبر رد می‌شدیم. صدای گریه و زاریش را می‌شنیدیم. بچه‌ها‌ که می‌پرسیدند موضوع قبر چیه؟ می‌گفت: این جا، جای ابدی ماست. دنیا می‌گذره و ما باید چنین جایی برای خودمون انتخاب کنیم؛ پس چه بهتر که از حالا این مکان رو حس کنیم.

اگر می‌خواهی به من محبت کنی، آب رو بده به مجروح‌ها

قمقه‌اش را در آورده بود و به طرف علی گرفته بود. می‌گفت: شما خسته‌اید؛ مدام در حال فعالیت بودی و کار می‌کردی؛ تازه خودم دیدم که قمقمه‌ی آب خودت رو به بچه‌ها‌ دادی. حالا این قمقمه رو بگیر و از این آب بخور. علی آقا نگاهی بهش انداخت و گفت: برادر، بچه‌های دیگه واجب‌تر از من هستند. اگر می‌خواهی به من محبت کنی، آب رو بده به مجروح‌ها

عکس.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۰
مجتبی ابراهیمی


شهید

شب زیبایی بود . حیفمان می آمد بخوابیم؛ولی بهانه ای برای بیدار ماندن نبود. گروهبان ، دسته را جمع و جور کرد . می گفت فرمانده با شما کار دارد.
فرمانده آمد و گفت:ممکن است این چند روز عملیات باشد!

امشب باید در تاریکی کار کنید. نفری بیست تا گونی شن درست کنید. به هم نگاه کردیم. خندیدیم. بهانه ای بود برای بیدار ماندن؛ بعد از یک گرمای ۵۰ درجه یک شب خنک و پر ستاره می چسبید.
فرمانده سرش را روی بیستمین گونی که از شن پر کرده بود ،گذاشت و  به خواب رفت بود. برای نماز صبح که بیدار شد. گونی بچه ها را شمرد ، اخم کرد وگفت :
دیشب چی کار می کردید. نفری ده گونی هم پر نکرده اید.بجنبید.هنوز قدری هوا تاریک است باید جبران کنید.
بچه ها به تکاپو افتادند؛فرمانده شگفت زده شد.گفت :«ببینم ، پس بیل هایتان کجاست؟چرا با مشت گونی را پر می کنید؟!»
گفتم :« بیل نداریم»
فرمانده خجالت زده شد؛گفت:«چرا نگفتید بیل تهیه کنم؟»
بچه ها باز هم خندیدند .گفتم :

خودتان گفتید : در جبهه نباید چیزی بخواهیم ؛ ممکن است فرمـانده شرمنده شود.

 فرمانده گفت :«شرمنــده!»

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۶
مجتبی ابراهیمی


شهید پرویز رهدار


شهید پرویز راهدار
شهید پرویز راهدار در سال 1344در یکی از روستاهای شهرستان زابل به نام روستای اسماعیل قنبر متولد شد پس از طی تحصیلات دوره ابتدایی وارد آموزشگاه گروهبانی شدو باطی دوره آموزش به استخدام ارتش جمهوری اسلامی ایران در آمدو از همین طریق به جبهه نبردعلیه باطل اعزام شد سرانجام پس از سه سال حضور مستمر در میادین نبرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثی در تاریخ 5/3/1365به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
شهیدراهدار فردی خوش اخلاق وعاشق قرآن واهل بیت عصمت وطهارت بود.همیشه سعی در جلب رضایت پدرومادرداشت واز حقوق ماهیانه اش زندگی آنان راتامین میکرد.


بیار مرکب بی زین وجوشن بی پشت    که مرد نه از کارزاربرگردد
ازاین مدافعه بی فتح برنمی گردیم    مگرکه توسن ما بی سوار برگردد

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجتبی ابراهیمی

 شهید عباس ابراهیمی

شهیدعباس ابراهیمی درسال1342درروستای اسماعیل قنبرازتوابع بخش شیب آب شهرستان زابل درخانواده مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود درسن7 سالگی دردبستان اسماعیل قنبرکه آلان به نام خودشهید متبرک گشته است مشغول به تحصیل شدوپس ازاتمام دوران ابتدایی در روستای تیمورآباد که تقریبادرفاصله1.5کیلومتری روستای اسماعیل قنبر می باشدواردمدرسه راهنمایی گردید وتحصیلات خود راتاگرفتن مدرک سیکل ادامه داد پس ازاخذ مدرک سیکل به مدت یک سال بیکار بود ودر دوران تحصیلات ابتدایی وراهنمایی ومدت بیکاری درکارهای کشاورزی باپدرش کمک میکرد به گفته یکی ازهمکلاسی هایش که الان معاون فرمانداری شهرستان زابل هست درتظاهرات وراهپیمایی هایی که ازطرف مدرسه برگزار می شد مشارکت داشت ودر کارهای روزمره باپدرومادر کمک می کرد مخصوصا درکار زراعت وکشاورزی به طوری که یک روز ازمدرسه جلوترازما،دوچرخه خویش راسواروبه راه افتاد ازاوپرسیدیم بااین عجله کجا میروی  جواب داد : میروم که با پدرم زمین را آبیاری کنم. اخلاق بسیار خوب وپسندیده ای داشت درمجالس ومراسمات مذهبی  حضور داشت قرآن راتلاوت می کرد کتاب های مذهبی واسلامی رامطالعه می نمود. درادامه برای طی نمودن خدمت سربازی در تاریخ 18/09/1360وارد ارتش جمهوری اسلامی درآمدوپس از اتمام سه ماه آموزش درکرمان به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شدند ودرمنطقه خونین شهر با دشمن بعثی می جنگیدند درچندین عملیات شرکت داشتند تا بالاخره درتاریخ07/03/1361درعملیات بیت المقدس براثراصابت گلوله دشمن بعثی درخونین شهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد بهترین مطلبی که از زبان بزرگان روستا میتوانم بگویم این است زمانی که این شهید را به روستا آوردند چون  اولین شهیداین روستا بود تقریبا  مردم چندین روستای اطراف جمع شده ودرتشیع جنازه ایشان شرکت داشتند بطوری که کسی تشخیص نمیداد که برادر یا خواهر شهید کیست جو روستا در غم و اندوه و تقریبا مسیر دو کیلو متری روستا تا مزار پراز جمعیت تشیع کننده بود                                                           
خاطرات خانواده شهید: شهید عباس ابراهیمی همه دوستان، آشنایان و اقوام را به داشتن رفتار و کردار نیک دعوت و اهمیت دادن به نماز را توصیه می نمود ، در کارها با مردم کمک و با تمامی اعضای خانواده اش خوش اخلاق ،مهربان و فردی متواضع و متعهدبود و درانجام کارها تلاش و کوشش فراوان داشت .    

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۱
مجتبی ابراهیمی

عکس ایت الله بهجت

تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان، می نشینی بگو یا صاحب الزمان، برمی خیزی بگو یا صاحب الزمان، صبح که از خواب بیدار می شوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو: آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن،
شب که می خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو «السلام علیک یا صاحب الزمان» بعد بخواب.
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد، شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد، دیگر نمی توانی گناه کنی، دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی و خود امیرالمؤمنین (ع) فرموده است:
که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند.

                                                                                                                                

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۳
مجتبی ابراهیمی

عکس را که دیدم در نگاه اول ناخودآگاه به یاد این بیت از شعر شهریار در مدح حضرت امیر(ع) افتادم که: «به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من / چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا» کجاست شهریار تا هر روز در مدح یاران امام خمینی(ره) و پیروان حضرت حیدر(ع) روزها بسراید؟ کجای دنیا این چنین مردانی سراغ دارید که وقتی دشمنی را که تا چند لحظه قبل مقابلشان می جنگیده و برادرانشان را کشته است حالا که اسیر او هستنداین گونه برخورد کند. مطمئنم خود اسرای عراقی هم متعجبند!

 

 عکس

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۴
مجتبی ابراهیمی


عکس

 

 

آخرین وصیت یک شهید ؛

اوایل شب، برق زندان قطع شده و آسایشگاه در تاریکی فرو رفته بود. تنها می شد با باریکه ی نوری که از پنجره به دیوار می تابید، رنگ خون را روی دیوارهای زندان تشخیص داد.من نیز در گوشه ای از دیوارهای محصور زندان نشسته بودم و با دلی دردمند و اندوهگین آخرین وصیت یکی از برادران آزاده را که لحظاتی پیش به شهادت رسیده بود، در خاطر مرور می کردم.
او صادقانه و با زبان خاص خودش گفته بود: هر کدام از شما که به میهن اسلامی بازگشتید،از قول من به ملت عزیز ایران بگویید کسانی که به جمهوری اسلامی خیانت کنند من از آنها نخواهم گذشت و هرکس به اندازه ی خدمتی که کند، اگر لایق باشم، از او شفاعت خواهم کرد. به خانواده ام نیز بگویید من مردانه در برابر دشمن ایستادم و مردانه به شهادت رسیدم.
صداقت و اخلاص او در بیان این گفته ها چنان بود که نمی توانستیم از فرو ریختن اشکهایمان جلوگیری کنیم و در آن فضای ملکوتی سوگند یاد کردیم که وصیت او و دیگر شهدای گرانقدر آزاده را به گوش ملت ایران برسانیم.

راوی: آزاده سید حمید ابوالفضلی

عکس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۷
مجتبی ابراهیمی